نوشته شده توسط : عارف
نوشته شده توسط : عارف
مناسب ترین سن برای ازدواج چه سنی است؟
سن در ازدواج از دو نظر داراي اهميت است - 1 :از نظر رواني - 2 از نظر فيزيولوژيكي . 1) جنبه رواني: انسان در فرايند رشد از نظر رواني در سنين مختلف داراي ويژگي هاي متفاوت مي باشد. روان شناسي كودك با روان شناسي نوجوان، جوان و پير متفاوت است. خصوصيات رواني يك نوجوان با... __._,_.___ :: موضوعات مرتبط: دانستنیها , , , :: بازدید از این مطلب : 933
نوشته شده توسط : عارف
آیا میدانستید گوش
روی پاهایش است ؟
آیا میدانستید در جهان بیش از ۵۵ هزار گونه مورچه وجود دارد ؟
نوعی ملکه موریانه می تواند روزی ۸۶ هزار تخم بگذارد ؟
آیا میدانستید مورچه می تواند بیش از پنجاه برابر وزن خودش را بلند کند ؟ آیا میدانستید تمامی پستانداران به استثنای انس... :: موضوعات مرتبط: عجیب ترین ها؟! , , :: بازدید از این مطلب : 574
نوشته شده توسط : عارف
روزی که کوروش وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه (که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد به اسم "ارتب" خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان کوروش به قتل رسیده بود. کوروش در... :: موضوعات مرتبط: داستان های کوتاه وبلند جالب , , :: بازدید از این مطلب : 895
نوشته شده توسط : عارف
روزي سقراط ، حکيم معروف يوناني، مردي را ديد که خيلي ناراحت و متاثراست. علت ناراحتيش را پرسيد ،پاسخ داد:"در راه که مي آمدم يکي از آشنايان را ديدم.سلام کردم جواب نداد و با بي اعتنايي و خودخواهي گذ شت و رفت و من از اين طرز رفتار او خيلي رنجيدم." سقراط گفت:"چرا رنجيدي؟" مرد با تعجب گفت :"خب معلوم است، چنين رفتاري ناراحت کننده است." سقراط پرسيد:"اگر در راه کسي را مي ديدي که به زمين افتاده و از درد وبيماري به خود مي پيچد، آيا از دست او دلخور و رنجيده مي شدي؟" مرد گفت:"مسلم است که هرگز دلخور نمي شدم.آدم که از بيمار بودن کسي دلخور نمي شود." سقراط پرسيد:"به جاي دلخوري چه احساسي مي يافتي و چه مي کردي؟" مرد جواب داد:"احساس دلسوزي و شفقت و سعي مي کردم طبيب يا دارويي به او برسانم." سقراط گفت:"همه ي اين کارها را به خاطر آن مي کردي که او را بيمار مي دانستي،آيا انسان تنها جسمش بيمار مي شود؟ و آيا کسي که رفتارش نادرست است،روانش بيمار نيست؟ اگر کسي فکر و روانش سالم باشد،هرگز رفتار بدي از او ديده نمي شود؟ بيماري فکر و روان نامش "غفلت" است و بايد به جاي دلخوري و رنجش ،نسبت به کسي که بدي مي کند و غافل است،دل سوزاند و کمک کرد و به او طبيب روح و داروي جان رساند.
پس از دست هيچکس دلخور مشو و کينه به دل مگير و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسي بدي مي کند، در آن لحظه بيمار است
:: موضوعات مرتبط: داستان های کوتاه وبلند جالب , , :: بازدید از این مطلب : 762 نوشته شده توسط : عارف
انگلستان: موفقيت مدير بر اساس پيشرفت مجموعه تحت مديريتش سنجيده ميشود ايران: موفقيت مدير سنجيده نميشود، خود مدير بودن نشانه موفقيت است.
انگلستان: مديران بعضی وقتها استعفا ميدهند. ايران: عشق به خدمت مانع از استعفا ميشود.
انگلستان: افراد از مشاغل پايين شروع ميکنند و به تدريج ممکن است مدير شوند. ايران: افراد مدير مادرزادی هستند و اولين شغلشان در بيست سالگی مديريت است.
انگلستان: برای يک پست مديريت، دنبال مدير ميگردند. ايران: برای يک فرد، دنبال پست مديريت ميگردند و در صورت لزوم اين پست ساخته ميشود.
انگلستان: يک کارمند ساده ممکن است سه سال بعد مدير شود. ايران: يک کارمند ساده، سه سال بعد همان کارمند ساده است، در حاليکه مديرش سه بار عوض شده.
انگلستان: اگر بخواهند از دانش و تجربه کسی حداکثر استفاده را بکنند، او را مشاور مديريت ميکنند. ايران: اگر بخواهند از کسی هيچ استفاده ای نکنند، او را مشاور مديريت ميکنند.
انگلستان: اگر کسی از کار برکنار شود، عذرخواهی ميکند و حتی ممکن است محاکمه شود.. ايران: اگر کسی از کار برکنار شود، طی مراسم باشکوهی از او تقدير ميشود و پست مديريت جديد ميگيرد.
انگلستان: مديران بصورت مستقل استخدام و برکنار ميشوند، ولی بصورت گروهی و هماهنگ کار ميکنند. ايران: مديران بصورت مستقل و غيرهماهنگ کار ميکنند، ولی بصورت گروهی استخدام و برکنار ميشوند.
انگلستان: برای استخدام مدير، در روزنامه آگهی ميدهند و با برخی مصاحبه ميکنند. ايران: برای استخدام مدير، به فرد مورد نظر تلفن ميکنند.
انگلستان: زمان پايان کار يک مدير و شروع کار مدير بعدی از قبل مشخص است.. ايران: مديران در همان روز حکم مديريت يا برکناريشان را ميگيرند.
انگلستان: همه ميدانند درآمد قانونی يک مدير زياد است. ايران: مديران انسانهای ساده زيستی هستند که درآمدشان به کسی ربطی ندارد.
انگلستان: شما مديرتان را با اسم کوچک صدا ميزنيد. ايران: شما مديرتان را صدا نميزنيد، چون اصلاً به شما وقت ملاقات نميدهد.
انگلستان: برای مديريت، سابقه کار مفيد و لياقت لازم است.. ايران: برای مديريت، مورد اعتماد بودن کفايت ميکند
:: بازدید از این مطلب : 363 نوشته شده توسط : عارف
دكتر جنيفر نويسنده كتاب راهنماي كامل پدر و مادر در نوزادان نارس در مورد خونريزي بعد از رابطه جنسي ميگويد :خونريزي بعد از رابطه جنسي خونريزي مقاربتي ناميده ميشود و علامتيست كه هرگز نبايد ناديده گرفته شود زيرا ميتواند نشانه هشدار دهنده از يك يا چند مشكل جدي باشد . بيماريهايي كه ميتواند باعث خونريزي پس از رابطه جنسي شود عبارتند از : ... :: موضوعات مرتبط: , , :: بازدید از این مطلب : 366
نوشته شده توسط : عارف
ارزش نفس خیلی بیشتر از اعتماد به نفس جایگاه شما در دنیا را نشان می دهد. اعتماد به نفس معمولاً با خودانگاره—توجه و احترام نسبت به خود--اشتباه گرفته می شود. ارزش نفس، بیشتر عملکردی است و به این مربوط است که چطور با خودتان رفتار می کنید نه اینکه چطور درمورد خودتان فکر می کنید. ارزش گذاشتن بر چیزی بیش از مهم پنداشتن آن است. ارزش گذاشتن یعنی دریافتن کیفیات عالی آن چیز و صرف زمان، انرژی و تلاش بسیار برای حفظ آن. بعنوان مثال، اگر یک نقاشی اثر داوینچی داشته باشید، روی زیبایی و طراحی آن تمرکز می کنید نه ترک هایی که روی نقاشی افتاده است و از اینها گذشته، بسیار خوب با آن رفتار می کنید و سعی می کنید که در ایدآل ترین وضعیت دمایی و رطوبتی از آن نگهداری کنید. به همین ترتیب، افرادیکه ارزش نفس دارند، کیفیات عالی خود را می شناسند و سعی می کنند که کیفیات نازل تر خود را نیز ارتقاء دهند و مراقب سلامت، رشد و پیشرفت فیزیکی و فیزیولوژیکی خود هستند. نکته جالب این است که آنهایی که ارزش نفس دارند، برای دیگران هم ارزش زیادی قائلند. آنها هرچه بیشتر برای دیگران ارزش می گذارند، ارزش نفسشان بیشتر می شود. بااینکه دیدن این تمایل در خودتان دشوار است اما می توانید این خصوصیت را به خوبی در دیگران مشاهده کنید. وقتی آنها به دیگران ارزش می گذارند، به خودشان بیشتر ارزش می گذارند، یعنی وضعیت سلامتشان را ارتقاء می دهند، کیفیات عالی خود را شناخته و درک می کنند و رشد و توسعه فردی خود را تقویت می نمایند. اما کسانیکه برای دیگران ارزشی قائل نیستند، بر خودشان هم ارزش نمی گذارند و به همین ترتیب سلامتشان رو به زوال می رود، انسانیت خود را تا اندازه ای خدشه دار می کنند، و دیدگاهی باریک بینانه تر و سختگیرانه تر پیدا می کنند که همه اینها بر رشد و توسعه فردی آنها تاثیر منفی بر جای می گذارد. به عبارت دیگر، وقتی به کسی دیگر ارزش می گذارید، یک وضعیت ارزش را تجربه می کنید-یک حس سرزندگی، معنا و هدف (حس زندگی کردن شما تقویت می شود)-و وقتی به کسی ارزش نمی گذارید، وضعیتی بی ارزش را تجربه می کنید که اهمیت خوب زندگی کردن در آن کمتر می شود. تشخیص اینکه در یک وضعیت بی ارزش هستید خیلی سخت است چون بی ارزش کردن دیگران نیاز به کمی آدرنالین دارد که یک حس موقتی قدرت و قطعیت را در شما به وجود می آورد. درمقابل، وقتی ارزش نفستان بالا باشد، دیدگاه های دیگران را راحت تر می بینید و می توانید بدون احساس بی ارزش شدن یا بی ارزش کردن دیگران، نظرات خود را ابراز کنید. بی ارزش کردن دیگران همیشه حس زوال در شما ایجاد می کند چون خودتان باید در یک وضعیت بی ارزش قرار بگیرید تا بتوانید کسی را بی ارزش کنید. به همین خاطر است که وقتی واقعاً حس و حال خوبی دارید، ناراحت کردن دیگران کار سختی است. فریب بزرگ در بی ارزش کردن دیگران این است که هیچوقت شما را در تماس با مهمترین مسائل درمورد خودتان قرار نمی دهد و در نتیجه هیچوقت ارزش نفس برایتان ایجاد نمی شود. برعکس، هدف آن این است که ارزش کسی دیگر را پایینتر از ارزش شما نشان دهد. اگر این عمل کند، هر دوی شما بی ارزش می شوید. اگر عمل نکند، وقتی آن آدرنالین ایجاد شده فروکش کند و بتوانید همه چیز را در بیشتر از یک بعد ببینید، حتی از آن چیزی که در آغاز بودید هم بی ارزش تر می شوید. در هر دو حالت، ارزش شخصی شما پایین باقی می ماند. این مسئله وضعیتی از عدم قدرت ایجاد می کند—شما فقط زمانی حس خوبی پیدا می کنید که در مقایسه با آنهایی که بی ارزششان کرده اید، احساس ارزش کنید. نیاز به قدرت موقتی که با بی ارزش کردن دیگران به دست می آید آنقدر تکرار می شود که کم کم تمام زندگیتان را می گیرد. ارزش گذاشتن بر دیگران علاوه بر اینکه باعث بالا رفتن ارزش نفس می شود، پاداش اجتماعی هم برایتان به دنبال دارد. اینکار حس تقابل و همکاری را افزایش می دهد. بی ارزش کردن دیگران موجب ایجاد حس تقابل و مقاومت می شود. و بدتر از همه اینکه باعث می شود دنبال چیزی بگردیم که موجب بد کردن روحیه مان می شود. اگر می خواهید ارزش نفستان را بالا ببرید، بهترین و مطمئن ترین راه ارزش گذاشتن بیشتر به دیگران، انتقاد کمتر از آنها و بی ارزش نکردن آنها است. :: موضوعات مرتبط: دانستنیها , , :: بازدید از این مطلب : 575 نوشته شده توسط : عارف
چند وقت پیش که فرزندانم در تعطیلات تابستانی مدارس بودند، به سفری رفتیم که از قبل برنامه ای برای آن نداشتیم. این سفر اتفاقی باعث شد به آزادی و روابط بیشتر فکر کنم چون خیلی ها فکر می کنند که ازدواج به معنای اتمام همه آزادی ها و لذت هاست. به نظر من و شوهرم چنین سفر بدون برنامه ای برای کل خانواده در مقایسه با زمانیکه بچه هایمان شیرخواره بودند خیلی غیرمنتظره و ناگهانی آمد. واقعاً اینکه ازدواج کرده باشید یا نه، چقدر بر میزان آزادی شما اثر می گذارد؟ بعد از بررسی وضعیت یکسری از دوستان مجردم به این نتیجه رسیدم که واقعاً آنها آزادی چندان بیشتری ندارند. درواقع در دوستی های پیش از ازدواج که نسبت به رابطه زناشویی بسیار نامطمئن ترند، انسانها از آزادی کمتری برخوردارند. در این مقاله واقعیت هایی را بیان می کنم که نشان می دهد این تئوری به هیچ وجه صحت ندارد که با ازدواج آزادی افراد از بین می رود. با بالا رفتن سن، مسئولیت ایجاد می شود—چه مجرد باشید و چه متاهل، هر چه سنتان بالاتر می رود، مسئولیت بیشتری روی دوشتان می آید. من کسانی را می شناسم که ادعا می کنند آزادی کامل دارند چون می توانند هر لحظه که بخواهند ساکشان را برداشته و راهی مسافرت شوند چون کسی در خانه نیست که بخواهد جلوی آنها را بگیرد. البته همین آدم ها هم کار و تعهدات دیگری دارند که اجازه نمی دهد اینقدر راحت هر وقت دلشان خواست سوار ماشین شده و مسافرت بروند اما هیچوقت درمورد آن آزادی اضافی به خاطر مجرد بودنشان حرفی نمی زنند. همه چیز به این بستگی دارد که طرفتان چه کسی باشد – وقتی شوهرم می خواهد با دوستانش بیرون برود، مکالمه ای که بینمان اتفاق می افتد خیلی کوتاه است. او نگاه می کند که برنامه ای نداشته باشیم یا مجبور نباشد که دنبال بچه ها برود و اگر برنامه ای نبود خیلی راحت می رود. من هیچوقت از او نمی پرسم که چرا می خواهد برود چون درک می کنم که لازم است گاهی با دوستانش هم بیرون برود و می دانم که اگر اتفاق ضروری افتاد خیلی راحت در دسترس من است. البته اگر من هم بخواهم با دوستانم بیرون بروم وضع همینطور است یک تلفن به او می کنم و بعد می روم. ولی زوج هایی را می شناسم، چه ازدواج کرده و چه آنهایی که دوست پسر/دوست دختر هستند که چنین مکالمه ای برایشان تبدیل به یک جنگ و مشاجره اساسی می شود. سوالاتی مثل با کی می روی، چرا می روی و اینکه چرا اصلاً می خواهی وقتت را به جای من با دوستانت بگذرانی پرسیده می شود. حتی بدتر از اینها، خیلی ها قانون گذاشته اند که برای بیرون رفتنشان باید از همدیگر "اجازه" بگیرند و مدام با هم در تماس باشند! مطمئناً این اصلاً آزادی نیست ولی متاسفانه خیلی از زوج ها گرفتار چنین مشکلاتی هستند. البته خیلی زوج های ازدواج کرده هم قبل از بیرون رفتن همدیگر از هم 20 سوالی می پرسند. پس وقتی صحبت از آزادی به میان می آید، باید بگویم که اگر همسرتان اعتماد ندارد و می خواهد کنترلتان کند، این یعنی هیچ آزادی ندارید چه مجرد باشید و چه متاهل. برای اعتماد باید اعتماد جلب کنید—در دفاع از آندسته افرادیکه سعی می کنند همسرشان را کنترل کنند باید بگویم که بعضی از آنها واقعاً نگرانیشان به جا است. بعضی مردها و زن ها با دیر آمدن به خانه، مست کردن و حتی خیانت های گاه و بیگاه به همسرشان ثابت کرده اند که قابل اعتماد نیستند. به همین خاطر است که همسر خود را مجبور می بیند مدام طرف مقابل خود را چک کند. آنهایی که قابل اعتماد هستند، چه ازدواج کرده باشند و چه دوست، نسبت به آنهایی که در گذشته علائمی از بی اعتمادی و بی صداقتی نشان داده اند، آزادی خیلی بیشتری دارند. شاید در ظاهر به نظر برسد که آنهایی که مجرد هستند آزادی بیشتری نسبت به افراد متاهل دارند اما من متوجه شده ام که معمولاً آنهایی که کمترین آزادی را دارند عادت دارند درمورد آزادی بی حد و حصر خود غلو کنند. ازدواج فقط در صورتی پایان آزادی هاست که اجازه بدهید شما جزء این افراد شوید. البته درست است که وقتی بچه دار می شوید دیگر آنقدر برای برنامه ریختن راحت نیستید اما با کمی برنامه ریزی درست باز هم آزادی کامل برای لذت بردن از مسافرت یا هر برنامه دیگری که در زندگی از آن لذت می برید را پیدا خواهید کرد و البته یک امتیاز دیگر هم هست که می توانید این آزادی ها را با کسانیکه بیش از هر چیز در دنیا دوستشان دارید قسمت کنید. شما چه فکر می کنید؟ آیا فکر می کنید ازدواج دست و پای شما را بسته است؟ ما را هم از نظرات خود بهره مند کنید. باتشکر از سایت مردمان :: موضوعات مرتبط: زن و مرد امروزی , , :: بازدید از این مطلب : 449 نوشته شده توسط : عارف
چند وقت پیش که فرزندانم در تعطیلات تابستانی مدارس بودند، به سفری رفتیم که از قبل برنامه ای برای آن نداشتیم. این سفر اتفاقی باعث شد به آزادی و روابط بیشتر فکر کنم چون خیلی ها فکر می کنند که ازدواج به معنای اتمام همه آزادی ها و لذت هاست. به نظر من و شوهرم چنین سفر بدون برنامه ای برای کل خانواده در مقایسه با زمانیکه بچه هایمان شیرخواره بودند خیلی غیرمنتظره و ناگهانی آمد. واقعاً اینکه ازدواج کرده باشید یا نه، چقدر بر میزان آزادی شما اثر می گذارد؟ بعد از بررسی وضعیت یکسری از دوستان مجردم به این نتیجه رسیدم که واقعاً آنها آزادی چندان بیشتری ندارند. درواقع در دوستی های پیش از ازدواج که نسبت به رابطه زناشویی بسیار نامطمئن ترند، انسانها از آزادی کمتری برخوردارند. در این مقاله واقعیت هایی را بیان می کنم که نشان می دهد این تئوری به هیچ وجه صحت ندارد که با ازدواج آزادی افراد از بین می رود. با بالا رفتن سن، مسئولیت ایجاد می شود—چه مجرد باشید و چه متاهل، هر چه سنتان بالاتر می رود، مسئولیت بیشتری روی دوشتان می آید. من کسانی را می شناسم که ادعا می کنند آزادی کامل دارند چون می توانند هر لحظه که بخواهند ساکشان را برداشته و راهی مسافرت شوند چون کسی در خانه نیست که بخواهد جلوی آنها را بگیرد. البته همین آدم ها هم کار و تعهدات دیگری دارند که اجازه نمی دهد اینقدر راحت هر وقت دلشان خواست سوار ماشین شده و مسافرت بروند اما هیچوقت درمورد آن آزادی اضافی به خاطر مجرد بودنشان حرفی نمی زنند. همه چیز به این بستگی دارد که طرفتان چه کسی باشد – وقتی شوهرم می خواهد با دوستانش بیرون برود، مکالمه ای که بینمان اتفاق می افتد خیلی کوتاه است. او نگاه می کند که برنامه ای نداشته باشیم یا مجبور نباشد که دنبال بچه ها برود و اگر برنامه ای نبود خیلی راحت می رود. من هیچوقت از او نمی پرسم که چرا می خواهد برود چون درک می کنم که لازم است گاهی با دوستانش هم بیرون برود و می دانم که اگر اتفاق ضروری افتاد خیلی راحت در دسترس من است. البته اگر من هم بخواهم با دوستانم بیرون بروم وضع همینطور است یک تلفن به او می کنم و بعد می روم. ولی زوج هایی را می شناسم، چه ازدواج کرده و چه آنهایی که دوست پسر/دوست دختر هستند که چنین مکالمه ای برایشان تبدیل به یک جنگ و مشاجره اساسی می شود. سوالاتی مثل با کی می روی، چرا می روی و اینکه چرا اصلاً می خواهی وقتت را به جای من با دوستانت بگذرانی پرسیده می شود. حتی بدتر از اینها، خیلی ها قانون گذاشته اند که برای بیرون رفتنشان باید از همدیگر "اجازه" بگیرند و مدام با هم در تماس باشند! مطمئناً این اصلاً آزادی نیست ولی متاسفانه خیلی از زوج ها گرفتار چنین مشکلاتی هستند. البته خیلی زوج های ازدواج کرده هم قبل از بیرون رفتن همدیگر از هم 20 سوالی می پرسند. پس وقتی صحبت از آزادی به میان می آید، باید بگویم که اگر همسرتان اعتماد ندارد و می خواهد کنترلتان کند، این یعنی هیچ آزادی ندارید چه مجرد باشید و چه متاهل. برای اعتماد باید اعتماد جلب کنید—در دفاع از آندسته افرادیکه سعی می کنند همسرشان را کنترل کنند باید بگویم که بعضی از آنها واقعاً نگرانیشان به جا است. بعضی مردها و زن ها با دیر آمدن به خانه، مست کردن و حتی خیانت های گاه و بیگاه به همسرشان ثابت کرده اند که قابل اعتماد نیستند. به همین خاطر است که همسر خود را مجبور می بیند مدام طرف مقابل خود را چک کند. آنهایی که قابل اعتماد هستند، چه ازدواج کرده باشند و چه دوست، نسبت به آنهایی که در گذشته علائمی از بی اعتمادی و بی صداقتی نشان داده اند، آزادی خیلی بیشتری دارند. شاید در ظاهر به نظر برسد که آنهایی که مجرد هستند آزادی بیشتری نسبت به افراد متاهل دارند اما من متوجه شده ام که معمولاً آنهایی که کمترین آزادی را دارند عادت دارند درمورد آزادی بی حد و حصر خود غلو کنند. ازدواج فقط در صورتی پایان آزادی هاست که اجازه بدهید شما جزء این افراد شوید. البته درست است که وقتی بچه دار می شوید دیگر آنقدر برای برنامه ریختن راحت نیستید اما با کمی برنامه ریزی درست باز هم آزادی کامل برای لذت بردن از مسافرت یا هر برنامه دیگری که در زندگی از آن لذت می برید را پیدا خواهید کرد و البته یک امتیاز دیگر هم هست که می توانید این آزادی ها را با کسانیکه بیش از هر چیز در دنیا دوستشان دارید قسمت کنید. شما چه فکر می کنید؟ آیا فکر می کنید ازدواج دست و پای شما را بسته است؟ ما را هم از نظرات خود بهره مند کنید. با تشکر از سایت مردمان :: موضوعات مرتبط: زن و مرد امروزی , , :: بازدید از این مطلب : 519 نوشته شده توسط : عارف
بي تو مهتاب شبي
باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم
در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد
يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
پرگشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم
ساعتي بر لب آن جوي نشستيم
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
من همه محو تماشاي نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ريخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
يادم آيد : تو به من گفتي :
از اين عشق حذر كن!
لحظه اي چند بر اين آب نظر كن
آب ، آئينه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا ، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!
با تو گفتم :
"حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پيش تو؟
هرگز نتوانم!
روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم،
تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم"
باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!
اشكي ازشاخه فرو ريخت
مرغ شب ناله ي تلخي زد و بگريخت!
اشك در چشم تو لرزيد
ماه بر عشق تو خنديد،
يادم آيد كه از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندوه كشيدم
نگسستم ، نرميدم
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاي دگر هم
نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم! بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم! :: موضوعات مرتبط: شعر , , :: بازدید از این مطلب : 529 نوشته شده توسط : عارف
چه سود؟
بی خبر از حال همدیگر خوابیدن چه سود؟
بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود؟
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید
ورنه بر سنگ مزارش اب پاشیدن چه سود؟
گر نرفتی خانه اش تا زنده بود
خانه صاحب عزا تا صبح خوابیدن چه سود؟
گر نپرسی حال من تا زنده ام
بعد مرگم اشک و نالیدن چه سود؟ چه سود؟ :: موضوعات مرتبط: شعر , , :: بازدید از این مطلب : 648 نوشته شده توسط : عارف
نوشته شده توسط : عارف
نوشته شده توسط : عارف
نوشته شده توسط : عارف
نوشته شده توسط : عارف
نوشته شده توسط : عارف
نوشته شده توسط : عارف
پس از اينكه به اوج لذت جنسي رسيديد و تقريبا پس از حدود 20 دقيقه تلاش مكرر، تعجبي ندارد كه بخواهيد درازي بكشيد و سپس براي صرف غذايي كه همسرتان براي شما آماده كرده (درست همان خانمي كه چند لحظه پيش براي لذت بخشيدن به او تلاش كرده ايد) از خواب بلند شويد. اما گاهي اوقات اگر مي خواهيد همسرتان در كنار شما احساس امنيت و :: موضوعات مرتبط: , , :: بازدید از این مطلب : 501
نوشته شده توسط : عارف
خانم ها، خوشحال باشید که در عصر حاضر زندگی می کنید، چرا که با نگاهی به گذشته، حدود 100 یا 50 سال پیش، نه تنها به مسئله ارضای جنسی زن اهمیّتی نمی دادند، بلکه محققین و دانشمندان نیز در این مورد به وضوح نظریه قطعی نداشتند! و در نگاه آنها، تنها مردها نقشی حیاتی در تولید مثل ایفاء می کردند! :: موضوعات مرتبط: , , :: بازدید از این مطلب : 510
نوشته شده توسط : عارف
سوال پروین-سلام پروین عزیز.در حال حاضر 2سبک از رشته کیک بوکسینگ در استان فعال اند که یکیش زیر نظر بندست.بانوان در بیرجند فعالیت می کنن باشگاه باقر العلوم واقع در پاسداران یا ته مدرس 42.روزای فرد.4-6 عصر. درمورد علی.ممنون از راهنماییت اما من ترجیح میدم فعلا اینجا رو درست کنم.بیشتر در حال رفت و آمد به تهران و زاهدانم.ممنون :: بازدید از این مطلب : 511 نوشته شده توسط : عارف
» جوك 2010
به تركه ميگن با داشبورت جمله بسازميگه داييم اومدبچه هاشو ورداشبورد
------------------------------------------------------------------- تركه ميره مكه جو گير ميشه شروع ميكنه سينه زدن و ميگه: واي خدا كشته شد ---------------------------------------------------------------------- يه روز گرگ ميره در خونه ي شنگول و منگول. در ميزنه مادره مي گه بچه ها خونه نيستن بيا تو -------------------------------------------------------------------- يه روز يه ترکه ميره خواستگاري پدر دختره ميپرسه: خونه داري؟؟ ترکه ميگه نه ميپرسه: ماشين داري؟؟؟ ترکه ميگه: نه ميپرسه كار داري؟؟؟ ترکه ميگه نه هر چي ميپرسه ترکه ميگه ندارم پدر دختره ميگه پس چي داري كه اومدي خاستگاري؟؟؟ ترکه ميگه: پشت مو رو حال مي كني ---------------------------------------------------------------------- به يه تركه ميگن بچه ات را بيشتر دوست داري يابربري را ميگه من رو سر دوراهي قرار ندهيد -------------------------------------------------------------------------------- تركه ميره تو كوچه بن بست فكر ميكنه اخر دنياست خودكشي ميكنه ----------------------------------------------------------------------------- اگه گفتي بزرگترين آرزوي يه جوجه تيغي چيه؟ اينكه يكي محكم بغلش كنه! ----------------------------------------------------------------------------- ترکه لباس خدمت پوشيده بهش ميگن: سربازي ، ميگه نه تك دلم :: بازدید از این مطلب : 540 نوشته شده توسط : عارف
:: موضوعات مرتبط: بخوان و بدان , , :: بازدید از این مطلب : 671 نوشته شده توسط : عارف
گفتند زندگی سخت است........ خندیدم
اکنون خنده ام تبدیل به سکوتی مطلق شده.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خنجری نامرد بر قلبم نشست از غم نامردمی پشتم شکست نیستم از مردم خنجر به دست بت پرستم بت پرستم بت پرست عشق اگر این است مرتد میشوم خوب اگر این است من بد میشوم قفل غم بر قلب سلولم مزن من خودم خوش باورم گولم مزن من نمیگویم که خاموشم مکن من نمیگویم فراموشم مکن من نمیگویم که با من یار باش من نمیگویم مرا غم خوار باش من نمیگویم دگر گفتن بس است گفتن اما هیچ نشنیدن بس است روزگارت باد شیرین شاد باش دست کم یک شب تو هم فرهاد باش وای رسم شهرتان بیداد بود شهرتان از خون ما آباد بود از درو دیوارتان خون میچکید خون من فرهاد و مجنون میچکید :: موضوعات مرتبط: شعر , , :: بازدید از این مطلب : 585 نوشته شده توسط : عارف
راه هایی برای رهایی از احساس تنهایییک سؤال خصوصی از شما می پرسم. آیا تا به حال احساس تنهایی کرده اید؟ گاهی اوقات، دنیا محل غریبی برای زندگی می شود. شما خود را در اجتماعی میبینید که دور و برتان را انسان نماها پر کرده اند. و با وجود این همه آدم، شما از درون احساس خالی بودن می کنید و متوجه می شوید که واقعاً تنهایید.
با فهمیدن این نکته حس غریبی به شما دست می... :: موضوعات مرتبط: بخوان و بدان , , :: بازدید از این مطلب : 573
نوشته شده توسط : عارف
1.خصوصیات فصل پاییز از دید شما چیه؟ 2.وقتی پاییز میاد چه حال وهوایی پیدا میکنید؟ 3.باشنیدن پاییز چه چیز تو ذهنتون میاد؟ 4.بهترین فصل سال از دید شما کدوم یکی؟ :: موضوعات مرتبط: پاییز فصل... , , :: بازدید از این مطلب : 604 نوشته شده توسط : عارف
:: موضوعات مرتبط: مولا علی , , :: بازدید از این مطلب : 540 نوشته شده توسط : عارف
باغ من
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش :: موضوعات مرتبط: پاییز فصل... , , :: بازدید از این مطلب : 531 نوشته شده توسط : عارف
وقتی که خواب نیست،ز رویاسخن مگو....آنجا که آب نیست،ز دریاسخن مگو
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- پاییزاز ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پاییز یا خَزان نام یکی از چهار فصل سال است. پاییز از نظر ستارهشناختی بین دو نقطهٔ اعتدال پاییزی و انقلاب زمستانی است. از نظر گاهشماری هجری خورشیدی، در روز یکم مهر آغاز میشود و تا پایان آذر ادامه مییابد. بر پایه تقویم میلادی فصل پاییز در اصل در نیمکره شمالی جهان در حدود ۲۳ سپتامبر (۱ مهر) و در نیمکره جنوبی پیرامون ۲۱ مارس (۱ فروردین) آغاز میشود. زمان پایان آن در نیمکره شمالی ۲۱ دسامبر (۳۰ آذر) و در نیمکره جنوبی ۲۱ ژوئن (۳۱ خرداد) است. هرچند بخاطر مسائل عملی آغاز پاییز را در تقویمها اول سپتامبر در نیمکره شمالی و اول مارس در نیمکره جنوبی قرار دادهاند. پایان آن را نیز به ترتیب اول دسامبر و اول ژوئن مقرر کردهاند. به هنگام پاییز بسیاری از انواع گیاهان برگهای خود را از دست میدهند و به اصطلاح خزان میکنند. دمای هوا نیز در فصل پاییز تا اندازه زیادی پایینتر از تابستان است. در پاییز، روزها کوتاه تر و شبها طولانی تر میشوند. در بخش هایی از جهان در این فصل میزان بارش زیاد تر میشود. کلمه انگلیسی autumn (پاییز) از کلمه فرانسوی "automne" گرفته شده است و استفاده از آن برای نام این فصل از قرن شانزدهم میلادی رایج شد. نام fall هم که در آمریکای شمالی برای این فصل استفاده میشود احتمالاً از عبارت fall of the leaves (برگ ریزان) گرفته و خلاصه شده است. اسم پاییز در فرهنگ لغت به معنای پایریز میباشد یعنی زمانی که برگ درختان به زیر پا میریزد و در زمان قدیم پایریز نام گرفته و کم کم در طول مدت زمان به شکل امروزی پاییز تغییر نام داده. روز اعتدال پاییزی را در ایران از دیرباز جشن میگرفتهاند. این جشن که در روز مهر از ماه مهر برگزار میشود جشن مهرگان نام دارد.
:: موضوعات مرتبط: پاییز فصل... , , :: بازدید از این مطلب : 560
|
|
موضوعات آرشیو مطالب آخرین مطالب صفحات پیوند های روزانه مطالب تصادفی مطالب پربازدید چت باکس
تبادل لینک هوشمند پشتیبانی LoxBlog.Com
|