نوشته شده توسط : عارف

با درودی به خانه می آیی و


با بدرودی


خانه را ترک می گویی


ای سازنده!


لحظه ی ِ عمر ِ من


به جز فاصله یِ میان این درود و بدرود نیست:


این آن لحظه ی ِ واقعی ست


که لحظه ی ِ دیگر را انتظار می کشد.


نوسانی در لنگر ساعت است


که لنگر را با نوسانی دیگر به کار می کشد.


گامی است پیش از گامی دیگر


که جاده را بیدار می کند.


تداومی است که زمان مرا می سازد


لحظه ای است که عمر ِ مرا سرشار می کند.




:: بازدید از این مطلب : 695
|
امتیاز مطلب : 154
|
تعداد امتیازدهندگان : 44
|
مجموع امتیاز : 44
تاریخ انتشار : دو شنبه 12 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

 

دلتنگی های آدمی را ، باد ترانه ای می خواند
رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد
و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من

٭٭٭
برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم
که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند
گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشی مان بشنود
برای تو و خویش روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد
و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد
و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است

سخن بگوییم

٭٭٭

گاه آنکه ما را به حقیقت می رساند
خود از آن عاریست
زیرا تنها حقیقت است که رهایی می بخشد
٭٭٭
از بخت یاری ماست شاید، که آنچه که می خواهیم
یا به دست نمی آید
یا از دست می گریزد

٭٭٭
می خواهم آب شوم در گستره ی افق
آنجا که دریا به آخر می رسد
و آسمان آغاز می شود
می خواهم با هر آنچه مرا در بر گرفته یکی شوم

٭٭٭
حس می کنم و می دانم
دست می سایم و می ترسم
باور می کنم و امیدوارم
که هیچ چیز با آن به عناد بر نخیزد

٭٭٭
چند بارامید بستی و دام برنهادی
تا دستی یاری دهنده
کلمه ای مهر آمیز
نوازشی یا گوشی شنوا به چنگ آری؟
چند بار دامت را تهی یافتی؟
از پای منشین
آماده شو! که دیگر بار و دیگر بار دام باز گستری ...

٭٭٭
پس از سفر های بسیار و
عبور از فراز و فرود امواج این دریای طوفان خیز
بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم
بادبان برچینم
پارو وانهم
سکان رها کنم
به خلوت لنگرگاهت در آیم
و در کنارت پهلو بگیرم
آغوشت را بازیابم
 
استواری امن زمین را زیر پای خویش...

٭٭٭
پنجه درافکنده ایم با دستهایمان
به جای رها شدن
سنگین سنگین بر دوش می کشیم
بار دیگران را
به جای همراهی کردنشان!
عشق ما نیازمند رهایی است نه تصاحب
 
در راه خویش ایثار باید نه انجام وظیفه...

٭٭٭
هر مرگ اشارتی است
به حیاتی دیگر
این همه پیچ
این همه گذر
این همه چراغ
این همه علامت
و همچنان استواری به وفادار ماندن به راهم
خودم
هدفم
و به تو!
وفایی که مرا و تو را به سوی هدف را می نماید

٭٭٭
جویای راه خویش باش از این سان که منم
در تکاپوی انسان شدن
در میان راه دیدار می کنیم حقیقت را
آزادی را
خود را
در میان راه می بالد و به بار می نشیند
دوستی ای که توانمان می دهد
تا برای دیگران مأمنی باشیم و یاوری
این است راه ما

تو و من

٭٭٭
در وجود هر کس رازی بزرگ نهان است
داستانی ، راهی ، بی راهه ای
طرح افکندن این راز
راز من و راز تو ، راز زندگی
پاداش بزرگ تلاشی پر حاصل است

٭٭٭
بسیار وقت ها با یکدیگر از غم و شادیِِِ خویش سخن ساز می کنیم
اما در همه چیز رازی نیست
گاه به سخن گفتن از زخم ها نیازی نیست
سکوتِ ملال ها از راز ما سخن تواند گفت

٭٭٭
به تو نگاه می کنم و می دانم
تو تنها نیازمند یک نگاهی تا به تو دل دهد
آسوده خاطرت کند
بگشایدت تا به درآیی
من پا پس می کشم

و درِ نیم گشوده به روی تو بسته می شود

٭٭٭
پیش از آنکه به تنهایی خود پناه برم
از دیگران شکوه آواز می کنم
فریاد می کشم که ترکم گفتند!
چرا از خود نمی پرسم:
کسی را دارم
که احساسم را
اندیشه و رویایم را
زندگی ام را با او قسمت کنم؟

آغاز جدا سری شاید از دیگران نبود

٭٭٭
بی اعتمادی دری است
خودستایی چفت و بست غرور است
و تهی دستی دیوار است و لولاست
زندانی را که در آن محبوس رآی خویشیم
دلتنگی مان را برای آزادی و دلخواه دیگران بودن

از رخنه هایش تنفس می کنیم

٭٭٭
تو و من
توان آن را یافتیم تا بر گشاییم
تا خود را بگشاییم
بر آنچه دلخواه من است حمله نمی برم
خود را به تمامی بر آن می افکنم
اگر بر آنم تا دیگر بار و دیگر بار بر پای بتوانم خواست

راهی به جز اینم نیست!

٭٭٭
ازکسی نمی پرسند
جه هنگام می تواند خدانگهدار بگوید
از عادات انسانیش نمی پرسند ، ازخویشتنش نمی پرسند
زمانی به ناگاه
باید با آن رودرروی درآید
تاب آرد
بپذیرد
وداع را
درد مرگ را
فروریختن را
تا دیگربار
بتواند که برخیزد

٭٭٭
گذشته می گذرد
حال ،طماع است

آینده هجوم می آورد

بهتراست بگویمت
برگذشته چیره شو
حال را داوری کن
وآینده را بیاغاز

٭٭٭
وقتی که مرگ مارا برباید

- تو را و مرا-

نباید که درپایان راهمان
علامت سوالی برجای بماند
تنها نقطه ای ساده
همین وبس
چرا که ما
درحیات کوتاه خویش
فرصت های بی شماری داریم

که دریابیشان

سکوت سرشار از ناگفته هاست



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 662
|
امتیاز مطلب : 153
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41
تاریخ انتشار : دو شنبه 12 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

سلام به همه دوستان وبلاگ نویسم:بعد از یه مدت دوری از وبلاگم برگشتم.امیدوارم بتونم در وب شخصیم به علاقه مندیهام بپردازم.به امید دیدار و تبادل نظر تو دنیای مجازی.




:: بازدید از این مطلب : 1379
|
امتیاز مطلب : 121
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35
تاریخ انتشار : جمعه 9 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

سلام بروبچ.عذر میخوام یه مدت نبودم...چش وامیکنی میبینی چقدراز زندگیت گذشته...حال و احوال بروبچ و جوونای مشتی خودمون چطوره؟

این روزا هرکی در گیر خودشه شما چطور؟؟؟

 



:: بازدید از این مطلب : 1467
|
امتیاز مطلب : 190
|
تعداد امتیازدهندگان : 59
|
مجموع امتیاز : 59
تاریخ انتشار : 27 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

اگر روزی خیانت دیدی ، بدان که قیمتت بالاست .

> حتی بهترین فرزندان نیز دشمن جان پدر و مادرانند.

> از دشمن خود یکبار بترس و  از دوست خود هزار بار .

> نقاش کامل آنست ک



:: موضوعات مرتبط: دانستنیها , ,
:: بازدید از این مطلب : 1410
|
امتیاز مطلب : 243
|
تعداد امتیازدهندگان : 75
|
مجموع امتیاز : 75
تاریخ انتشار : 22 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

سایت تفریحی

سلامتی:

۱- آب فراوان بنوشید.

۲- مثل یک پادش



:: موضوعات مرتبط: بخوان و بدان , ,
:: بازدید از این مطلب : 1305
|
امتیاز مطلب : 225
|
تعداد امتیازدهندگان : 70
|
مجموع امتیاز : 70
تاریخ انتشار : 22 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

ژاپن: به شدت مطالعه مي‌كند و براي تفريح روبات مي‌سازد!
مصر: درس مي‌خواند و هر از گاهي بر عليه حسني‌مبارك، در و پنجره دانشگاهش را مي‌شكند!
هند: پس از چند سا....



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 1314
|
امتیاز مطلب : 2161
|
تعداد امتیازدهندگان : 833
|
مجموع امتیاز : 833
تاریخ انتشار : 20 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

 

   ● نويسنده: مهدي - حق وردي طاقانكي

ارسال كننده: مدير سايت

منبع: سایت - باشگاه اندیشه

 

شايد يكي از افتخارات ما ايرانيان داشتن پادشاهي است كه درقرآن از او به نيكي ياد شده است.


بله پادشاه دادگر و مومن ايراني كوروش كبير كه از او در قرآن با نام ذوالقرنين .......



:: موضوعات مرتبط: بخوان و بدان , ,
:: بازدید از این مطلب : 1256
|
امتیاز مطلب : 603
|
تعداد امتیازدهندگان : 253
|
مجموع امتیاز : 253
تاریخ انتشار : 20 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

تا توانی در جهان یکر نگ باش
قالی از صد رنگ بودن زیر پاافتاده است



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 485
|
امتیاز مطلب : 160
|
تعداد امتیازدهندگان : 48
|
مجموع امتیاز : 48
تاریخ انتشار : 15 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف
انسان چیزی است که بر او چیره می باید شد . فردریش نیچه

تهمت و دروغ را دشمن سفارش می دهد و منافق می سازد و عوام فریب آن را پخش می کند و عامی آن را می پذیرد . علی شریعتی

.......



:: موضوعات مرتبط: بخوان و بدان , ,
:: بازدید از این مطلب : 930
|
امتیاز مطلب : 163
|
تعداد امتیازدهندگان : 51
|
مجموع امتیاز : 51
تاریخ انتشار : 15 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

خداوند بی‌نهایت است و لامکان وبی‌زمان
 
 اما به قدر فهم تو کوچک می‌شود
 
و به قدر نیاز تو فرود می‌آید

.........



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 841
|
امتیاز مطلب : 157
|
تعداد امتیازدهندگان : 49
|
مجموع امتیاز : 49
تاریخ انتشار : 15 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

میگویند اسکندر قبل از حمله به ایران درمانده و مستأصل بود. از خود میپرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟.......



:: موضوعات مرتبط: داستان های کوتاه وبلند جالب , ,
:: بازدید از این مطلب : 821
|
امتیاز مطلب : 97
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : 15 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

داستان
آهنگر

لاینل واترمن داستان آهنگری را می‌گوید که پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال‌ها با علاقه کار کرد،.....



:: موضوعات مرتبط: داستان های کوتاه وبلند جالب , ,
:: بازدید از این مطلب : 1358
|
امتیاز مطلب : 84
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 15 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

مرد در حال تمیز كردن اتومبیل تازه خود بود كه متوجه شد پسر ٥ ساله اش تكه سنگی برداشته و برروی ماشین خط می اندازد.
مرد با عصبانیت دست كودك را گرفت و چندین مرتبه ضربات محكمی بر دستان كودك زد بدون اینكه متوجه آچاری كه در دستش بود شود...



:: موضوعات مرتبط: داستان های کوتاه وبلند جالب , ,
:: بازدید از این مطلب : 699
|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : 15 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف



 

 

روشهای اصولی ست کردن لباس

 

۱٫همواره لباسی را بپوشید که کاملا اندازه شما باشد

۲٫پوشیدن لباس های بزرگ تنها اندام شما را.....




:: موضوعات مرتبط: لباس و کفش , ,
:: بازدید از این مطلب : 850
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 13 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

آموزش بستن مدلهای مختلف بند کفش

.....



:: موضوعات مرتبط: لباس و کفش , ,
:: بازدید از این مطلب : 1160
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : 13 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

مناسب ترین سن برای ازدواج چه سنی است؟

 

http://iranroshan.com/uploads/1318762179.jpg

 

سن در ازدواج از دو نظر داراي اهميت است - 1     :از نظر رواني - 2    از نظر فيزيولوژيكي .

1) جنبه رواني: انسان در فرايند رشد از نظر رواني در سنين مختلف داراي ويژگي هاي متفاوت مي باشد. روان شناسي كودك با روان شناسي نوجوان، جوان و پير متفاوت است. خصوصيات رواني يك نوجوان با...



__._,_.___


:: موضوعات مرتبط: دانستنیها , , ,
:: بازدید از این مطلب : 860
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 9 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

آیا میدانستید گوش

 

جیرجیرک

 

 

روی پاهایش است ؟ 

 

 

 

آیا میدانستید در جهان بیش از ۵۵ هزار گونه مورچه وجود دارد ؟ 

 

 

 

 

آیا میدانستید

 

 

 

نوعی ملکه موریانه می تواند روزی ۸۶ هزار تخم بگذارد ؟ 

 

 

 

آیا میدانستید مورچه می تواند بیش از پنجاه برابر وزن خودش را بلند کند ؟

آیا میدانستید تمامی پستانداران به استثنای انس...



:: موضوعات مرتبط: عجیب ترین ها؟! , ,
:: بازدید از این مطلب : 520
|
امتیاز مطلب : 59
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 9 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

روزی که کوروش وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه (که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد به اسم "ارتب" خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان کوروش به قتل رسیده بود. کوروش در...



:: موضوعات مرتبط: داستان های کوتاه وبلند جالب , ,
:: بازدید از این مطلب : 833
|
امتیاز مطلب : 76
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : 9 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

روزي سقراط ، حکيم معروف يوناني، مردي را ديد که خيلي ناراحت و متاثراست. علت ناراحتيش را پرسيد ،پاسخ داد:"در راه که مي آمدم يکي از  آشنايان را ديدم.سلام کردم جواب نداد و با بي اعتنايي و خودخواهي گذ شت  و رفت و من از اين طرز رفتار او خيلي رنجيدم."

  سقراط گفت:"چرا رنجيدي؟" مرد با تعجب گفت :"خب معلوم است، چنين رفتاري   ناراحت کننده است."

سقراط پرسيد:"اگر در راه کسي را مي ديدي که به زمين افتاده و از درد وبيماري به خود مي پيچد، آيا از دست او دلخور و رنجيده مي شدي؟"

مرد گفت:"مسلم است که هرگز دلخور نمي شدم.آدم که از بيمار بودن کسي دلخور نمي شود."

سقراط پرسيد:"به جاي دلخوري چه احساسي مي يافتي و چه مي کردي؟"

مرد جواب داد:"احساس دلسوزي و شفقت و سعي مي کردم طبيب يا دارويي به او برسانم."

سقراط گفت:"همه ي اين کارها را به خاطر آن مي کردي که او را بيمار مي دانستي،آيا انسان تنها جسمش بيمار مي شود؟ و آيا کسي که رفتارش نادرست است،روانش بيمار نيست؟ اگر کسي فکر و روانش سالم باشد،هرگز رفتار بدي از او ديده نمي شود؟ بيماري فکر و روان نامش "غفلت" است و بايد به جاي دلخوري و رنجش ،نسبت به کسي که بدي مي کند و غافل است،دل سوزاند و کمک کرد و به او طبيب روح و داروي جان رساند.

 

پس از دست هيچکس دلخور مشو و کينه به دل مگير و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسي بدي مي کند، در آن لحظه بيمار است



:: موضوعات مرتبط: داستان های کوتاه وبلند جالب , ,
:: بازدید از این مطلب : 697
|
امتیاز مطلب : 63
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : 9 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

انگلستان: موفقيت مدير بر اساس پيشرفت مجموعه تحت مديريتش سنجيده ميشود

ايران: موفقيت مدير سنجيده نميشود، خود مدير بودن نشانه موفقيت است.

 

انگلستان: مديران بعضی وقتها استعفا ميدهند.

ايران: عشق به خدمت مانع از استعفا ميشود.

 

انگلستان: افراد از مشاغل پايين شروع ميکنند و به تدريج ممکن است مدير شوند.

ايران: افراد مدير مادرزادی هستند و اولين شغلشان در بيست سالگی مديريت است.

 

انگلستان: برای يک پست مديريت، دنبال مدير ميگردند.

ايران: برای يک فرد، دنبال پست مديريت ميگردند و در صورت لزوم اين پست ساخته ميشود.

 

انگلستان: يک کارمند ساده ممکن است سه سال بعد مدير شود.

ايران: يک کارمند ساده، سه سال بعد همان کارمند ساده است، در حاليکه مديرش سه بار عوض شده.

 

انگلستان: اگر بخواهند از دانش و تجربه کسی حداکثر استفاده را بکنند، او را مشاور مديريت ميکنند.

ايران: اگر بخواهند از کسی هيچ استفاده ای نکنند، او را مشاور مديريت ميکنند.

 

انگلستان: اگر کسی از کار برکنار شود، عذرخواهی ميکند و حتی ممکن است محاکمه شود..

ايران: اگر کسی از کار برکنار شود، طی مراسم باشکوهی از او تقدير ميشود و پست مديريت جديد ميگيرد.

 

انگلستان: مديران بصورت مستقل استخدام و برکنار ميشوند، ولی بصورت گروهی و هماهنگ کار ميکنند.

ايران: مديران بصورت مستقل و غيرهماهنگ کار ميکنند، ولی بصورت گروهی استخدام و برکنار ميشوند.

 

انگلستان: برای استخدام مدير، در روزنامه آگهی ميدهند و با برخی مصاحبه ميکنند.

ايران: برای استخدام مدير، به فرد مورد نظر تلفن ميکنند.

 

انگلستان: زمان پايان کار يک مدير و شروع کار مدير بعدی از قبل مشخص است..

ايران: مديران در همان روز حکم مديريت يا برکناريشان را ميگيرند.

 

انگلستان: همه ميدانند درآمد قانونی يک مدير زياد است.

ايران: مديران انسانهای ساده زيستی هستند که درآمدشان به کسی ربطی ندارد.

 

انگلستان: شما مديرتان را با اسم کوچک صدا ميزنيد.

ايران: شما مديرتان را صدا نميزنيد، چون اصلاً به شما وقت ملاقات نميدهد.

 

انگلستان: برای مديريت، سابقه کار مفيد و لياقت لازم است..

ايران: برای مديريت، مورد اعتماد بودن کفايت ميکند




:: بازدید از این مطلب : 334
|
امتیاز مطلب : 66
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 9 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

دكتر جنيفر نويسنده كتاب راهنماي كامل پدر و مادر در نوزادان نارس در مورد خونريزي بعد از رابطه جنسي ميگويد :خونريزي بعد از رابطه جنسي خونريزي مقاربتي ناميده ميشود و علامتيست كه هرگز نبايد ناديده گرفته شود زيرا ميتواند نشانه هشدار دهنده از يك يا چند مشكل جدي باشد .

بيماريهايي كه ميتواند باعث خونريزي پس از رابطه جنسي شود عبارتند از :
1. سرطان گردن رحم :
بيشتر سر

...




:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 346
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 7 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

ارزش نفس خیلی بیشتر از اعتماد به نفس جایگاه شما در دنیا را نشان می دهد.

اعتماد به نفس معمولاً با خودانگاره—توجه و احترام نسبت به خود--اشتباه گرفته می شود. ارزش نفس، بیشتر عملکردی است و به این مربوط است که چطور با خودتان رفتار می کنید نه اینکه چطور درمورد خودتان فکر می کنید.

ارزش گذاشتن بر چیزی بیش از مهم پنداشتن آن است. ارزش گذاشتن یعنی دریافتن کیفیات عالی آن چیز و صرف زمان، انرژی و تلاش بسیار برای حفظ آن. بعنوان مثال، اگر یک نقاشی اثر داوینچی داشته باشید، روی زیبایی و طراحی آن تمرکز می کنید نه ترک هایی که روی نقاشی افتاده است و از اینها گذشته، بسیار خوب با آن رفتار می کنید و سعی می کنید که در ایدآل ترین وضعیت دمایی و رطوبتی از آن نگهداری کنید. به همین ترتیب، افرادیکه ارزش نفس دارند، کیفیات عالی خود را می شناسند و سعی می کنند که کیفیات نازل تر خود را نیز ارتقاء دهند و مراقب سلامت، رشد و پیشرفت فیزیکی و فیزیولوژیکی خود هستند.

نکته جالب این است که آنهایی که ارزش نفس دارند، برای دیگران هم ارزش زیادی قائلند. آنها هرچه بیشتر برای دیگران ارزش می گذارند، ارزش نفسشان بیشتر می شود.

بااینکه دیدن این تمایل در خودتان دشوار است اما می توانید این خصوصیت را به خوبی در دیگران مشاهده کنید. وقتی آنها به دیگران ارزش می گذارند، به خودشان بیشتر ارزش می گذارند، یعنی وضعیت سلامتشان را ارتقاء می دهند، کیفیات عالی خود را شناخته و درک می کنند و رشد و توسعه فردی خود را تقویت می نمایند. اما کسانیکه برای دیگران ارزشی قائل نیستند، بر خودشان هم ارزش نمی گذارند و به همین ترتیب سلامتشان رو به زوال می رود، انسانیت خود را تا اندازه ای خدشه دار می کنند، و دیدگاهی باریک بینانه تر و سختگیرانه تر پیدا می کنند که همه اینها بر رشد و توسعه فردی آنها تاثیر منفی بر جای می گذارد.

به عبارت دیگر، وقتی به کسی دیگر ارزش می گذارید، یک وضعیت ارزش را تجربه می کنید-یک حس سرزندگی، معنا و هدف (حس زندگی کردن شما تقویت می شود)-و وقتی به کسی ارزش نمی گذارید، وضعیتی بی ارزش را تجربه می کنید که اهمیت خوب زندگی کردن در آن کمتر می شود.

تشخیص اینکه در یک وضعیت بی ارزش هستید خیلی سخت است چون بی ارزش کردن دیگران نیاز به کمی آدرنالین دارد که یک حس موقتی قدرت و قطعیت را در شما به وجود می آورد. درمقابل، وقتی ارزش نفستان بالا باشد، دیدگاه های دیگران را راحت تر می بینید و می توانید بدون احساس بی ارزش شدن یا بی ارزش کردن دیگران، نظرات خود را ابراز کنید.

بی ارزش کردن دیگران همیشه حس زوال در شما ایجاد می کند چون خودتان باید در یک وضعیت بی ارزش قرار بگیرید تا بتوانید کسی را بی ارزش کنید. به همین خاطر است که وقتی واقعاً حس و حال خوبی دارید، ناراحت کردن دیگران کار سختی است.

فریب بزرگ در بی ارزش کردن دیگران این است که هیچوقت شما را در تماس با مهمترین مسائل درمورد خودتان قرار نمی دهد و در نتیجه هیچوقت ارزش نفس برایتان ایجاد نمی شود. برعکس، هدف آن این است که ارزش کسی دیگر را پایینتر از ارزش شما نشان دهد. اگر این عمل کند، هر دوی شما بی ارزش می شوید. اگر عمل نکند، وقتی آن آدرنالین ایجاد شده فروکش کند و بتوانید همه چیز را در بیشتر از یک بعد ببینید، حتی از آن چیزی که در آغاز بودید هم بی ارزش تر می شوید.

در هر دو حالت، ارزش شخصی شما پایین باقی می ماند.

این مسئله وضعیتی از عدم قدرت ایجاد می کند—شما فقط زمانی حس خوبی پیدا می کنید که در مقایسه با آنهایی که بی ارزششان کرده اید، احساس ارزش کنید. نیاز به قدرت موقتی که با بی ارزش کردن دیگران به دست می آید آنقدر تکرار می شود که کم کم تمام زندگیتان را می گیرد.

ارزش گذاشتن بر دیگران علاوه بر اینکه باعث بالا رفتن ارزش نفس می شود، پاداش اجتماعی هم برایتان به دنبال دارد. اینکار حس تقابل و همکاری را افزایش می دهد.

بی ارزش کردن دیگران موجب ایجاد حس تقابل و مقاومت می شود. و بدتر از همه اینکه باعث می شود دنبال چیزی بگردیم که موجب بد کردن روحیه مان می شود. اگر می خواهید ارزش نفستان را بالا ببرید، بهترین و مطمئن ترین راه ارزش گذاشتن بیشتر به دیگران، انتقاد کمتر از آنها و بی ارزش نکردن آنها است.



:: موضوعات مرتبط: دانستنیها , ,
:: بازدید از این مطلب : 534
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : 5 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

چند وقت پیش که فرزندانم در تعطیلات تابستانی مدارس بودند، به سفری رفتیم که از قبل برنامه ای برای آن نداشتیم. این سفر اتفاقی باعث شد به آزادی و روابط بیشتر فکر کنم چون خیلی ها فکر می کنند که ازدواج به معنای اتمام همه آزادی ها و لذت هاست. به نظر من و شوهرم چنین سفر بدون برنامه ای برای کل خانواده در مقایسه با زمانیکه بچه هایمان شیرخواره بودند خیلی غیرمنتظره و ناگهانی آمد.

واقعاً اینکه ازدواج کرده باشید یا نه، چقدر بر میزان آزادی شما اثر می گذارد؟ بعد از بررسی وضعیت یکسری از دوستان مجردم به این نتیجه رسیدم که واقعاً آنها آزادی چندان بیشتری ندارند. درواقع در دوستی های پیش از ازدواج که نسبت به رابطه زناشویی بسیار نامطمئن ترند، انسانها از آزادی کمتری برخوردارند. در این مقاله واقعیت هایی را بیان می کنم که نشان می دهد این تئوری به هیچ وجه صحت ندارد که با ازدواج آزادی افراد از بین می رود.

با بالا رفتن سن، مسئولیت ایجاد می شود—چه مجرد باشید و چه متاهل، هر چه سنتان بالاتر می رود، مسئولیت بیشتری روی دوشتان می آید. من کسانی را می شناسم که ادعا می کنند آزادی کامل دارند چون می توانند هر لحظه که بخواهند ساکشان را برداشته و راهی مسافرت شوند چون کسی در خانه نیست که بخواهد جلوی آنها را بگیرد. البته همین آدم ها هم کار و تعهدات دیگری دارند که اجازه نمی دهد اینقدر راحت هر وقت دلشان خواست سوار ماشین شده و مسافرت بروند اما هیچوقت درمورد آن آزادی اضافی به خاطر مجرد بودنشان حرفی نمی زنند.

همه چیز به این بستگی دارد که طرفتان چه کسی باشد – وقتی شوهرم می خواهد با دوستانش بیرون برود، مکالمه ای که بینمان اتفاق می افتد خیلی کوتاه است. او نگاه می کند که برنامه ای نداشته باشیم یا مجبور نباشد که دنبال بچه ها برود و اگر برنامه ای نبود خیلی راحت می رود. من هیچوقت از او نمی پرسم که چرا می خواهد برود چون درک می کنم که لازم است گاهی با دوستانش هم بیرون برود و می دانم که اگر اتفاق ضروری افتاد خیلی راحت در دسترس من است. البته اگر من هم بخواهم با دوستانم بیرون بروم وضع همینطور است یک تلفن به او  می کنم و بعد می روم.

ولی زوج هایی را می شناسم، چه ازدواج کرده و چه آنهایی که دوست پسر/دوست دختر هستند که چنین مکالمه ای برایشان تبدیل به یک جنگ و مشاجره اساسی می شود. سوالاتی مثل با کی می روی، چرا می روی و اینکه چرا اصلاً می خواهی وقتت را به جای من با دوستانت بگذرانی پرسیده می شود. حتی بدتر از اینها، خیلی ها قانون گذاشته اند که برای بیرون رفتنشان باید از همدیگر "اجازه" بگیرند و مدام با هم در تماس باشند!

مطمئناً این اصلاً آزادی نیست ولی متاسفانه خیلی از زوج ها گرفتار چنین مشکلاتی هستند. البته خیلی زوج های ازدواج کرده هم قبل از بیرون رفتن همدیگر از هم 20 سوالی می پرسند. پس وقتی صحبت از آزادی به میان می آید، باید بگویم که اگر همسرتان اعتماد ندارد و می خواهد کنترلتان کند، این یعنی هیچ آزادی ندارید چه مجرد باشید و چه متاهل.

برای اعتماد باید اعتماد جلب کنید—در دفاع از آندسته افرادیکه سعی می کنند همسرشان را کنترل کنند باید بگویم که بعضی از آنها واقعاً نگرانیشان به جا است. بعضی مردها و زن ها با دیر آمدن به خانه، مست کردن و حتی خیانت های گاه و بیگاه به همسرشان ثابت کرده اند که قابل اعتماد نیستند. به همین خاطر است که همسر خود را مجبور می بیند مدام طرف مقابل خود را چک کند. آنهایی که قابل اعتماد هستند، چه ازدواج کرده باشند و چه دوست، نسبت به آنهایی که در گذشته علائمی از بی اعتمادی و بی صداقتی نشان داده اند، آزادی خیلی بیشتری دارند.

شاید در ظاهر به نظر برسد که آنهایی که مجرد هستند آزادی بیشتری نسبت به افراد متاهل دارند اما من متوجه شده ام که معمولاً آنهایی که کمترین آزادی را دارند عادت دارند درمورد آزادی بی حد و حصر خود غلو کنند. ازدواج فقط در صورتی پایان آزادی هاست که اجازه بدهید شما جزء این افراد شوید. البته درست است که وقتی بچه دار می شوید دیگر آنقدر برای برنامه ریختن راحت نیستید اما با کمی برنامه ریزی درست باز هم آزادی کامل برای لذت بردن از مسافرت یا هر برنامه دیگری که در زندگی از آن لذت می برید را پیدا خواهید کرد و البته یک امتیاز دیگر هم هست که می توانید این آزادی ها را با کسانیکه بیش از هر چیز در دنیا دوستشان دارید قسمت کنید.

شما چه فکر می کنید؟ آیا فکر می کنید ازدواج دست و پای شما را بسته است؟ ما را هم از نظرات خود بهره مند کنید.

باتشکر از سایت مردمان



:: موضوعات مرتبط: زن و مرد امروزی , ,
:: بازدید از این مطلب : 425
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 5 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

چند وقت پیش که فرزندانم در تعطیلات تابستانی مدارس بودند، به سفری رفتیم که از قبل برنامه ای برای آن نداشتیم. این سفر اتفاقی باعث شد به آزادی و روابط بیشتر فکر کنم چون خیلی ها فکر می کنند که ازدواج به معنای اتمام همه آزادی ها و لذت هاست. به نظر من و شوهرم چنین سفر بدون برنامه ای برای کل خانواده در مقایسه با زمانیکه بچه هایمان شیرخواره بودند خیلی غیرمنتظره و ناگهانی آمد.

واقعاً اینکه ازدواج کرده باشید یا نه، چقدر بر میزان آزادی شما اثر می گذارد؟ بعد از بررسی وضعیت یکسری از دوستان مجردم به این نتیجه رسیدم که واقعاً آنها آزادی چندان بیشتری ندارند. درواقع در دوستی های پیش از ازدواج که نسبت به رابطه زناشویی بسیار نامطمئن ترند، انسانها از آزادی کمتری برخوردارند. در این مقاله واقعیت هایی را بیان می کنم که نشان می دهد این تئوری به هیچ وجه صحت ندارد که با ازدواج آزادی افراد از بین می رود.

با بالا رفتن سن، مسئولیت ایجاد می شود—چه مجرد باشید و چه متاهل، هر چه سنتان بالاتر می رود، مسئولیت بیشتری روی دوشتان می آید. من کسانی را می شناسم که ادعا می کنند آزادی کامل دارند چون می توانند هر لحظه که بخواهند ساکشان را برداشته و راهی مسافرت شوند چون کسی در خانه نیست که بخواهد جلوی آنها را بگیرد. البته همین آدم ها هم کار و تعهدات دیگری دارند که اجازه نمی دهد اینقدر راحت هر وقت دلشان خواست سوار ماشین شده و مسافرت بروند اما هیچوقت درمورد آن آزادی اضافی به خاطر مجرد بودنشان حرفی نمی زنند.

همه چیز به این بستگی دارد که طرفتان چه کسی باشد – وقتی شوهرم می خواهد با دوستانش بیرون برود، مکالمه ای که بینمان اتفاق می افتد خیلی کوتاه است. او نگاه می کند که برنامه ای نداشته باشیم یا مجبور نباشد که دنبال بچه ها برود و اگر برنامه ای نبود خیلی راحت می رود. من هیچوقت از او نمی پرسم که چرا می خواهد برود چون درک می کنم که لازم است گاهی با دوستانش هم بیرون برود و می دانم که اگر اتفاق ضروری افتاد خیلی راحت در دسترس من است. البته اگر من هم بخواهم با دوستانم بیرون بروم وضع همینطور است یک تلفن به او  می کنم و بعد می روم.

ولی زوج هایی را می شناسم، چه ازدواج کرده و چه آنهایی که دوست پسر/دوست دختر هستند که چنین مکالمه ای برایشان تبدیل به یک جنگ و مشاجره اساسی می شود. سوالاتی مثل با کی می روی، چرا می روی و اینکه چرا اصلاً می خواهی وقتت را به جای من با دوستانت بگذرانی پرسیده می شود. حتی بدتر از اینها، خیلی ها قانون گذاشته اند که برای بیرون رفتنشان باید از همدیگر "اجازه" بگیرند و مدام با هم در تماس باشند!

مطمئناً این اصلاً آزادی نیست ولی متاسفانه خیلی از زوج ها گرفتار چنین مشکلاتی هستند. البته خیلی زوج های ازدواج کرده هم قبل از بیرون رفتن همدیگر از هم 20 سوالی می پرسند. پس وقتی صحبت از آزادی به میان می آید، باید بگویم که اگر همسرتان اعتماد ندارد و می خواهد کنترلتان کند، این یعنی هیچ آزادی ندارید چه مجرد باشید و چه متاهل.

برای اعتماد باید اعتماد جلب کنید—در دفاع از آندسته افرادیکه سعی می کنند همسرشان را کنترل کنند باید بگویم که بعضی از آنها واقعاً نگرانیشان به جا است. بعضی مردها و زن ها با دیر آمدن به خانه، مست کردن و حتی خیانت های گاه و بیگاه به همسرشان ثابت کرده اند که قابل اعتماد نیستند. به همین خاطر است که همسر خود را مجبور می بیند مدام طرف مقابل خود را چک کند. آنهایی که قابل اعتماد هستند، چه ازدواج کرده باشند و چه دوست، نسبت به آنهایی که در گذشته علائمی از بی اعتمادی و بی صداقتی نشان داده اند، آزادی خیلی بیشتری دارند.

شاید در ظاهر به نظر برسد که آنهایی که مجرد هستند آزادی بیشتری نسبت به افراد متاهل دارند اما من متوجه شده ام که معمولاً آنهایی که کمترین آزادی را دارند عادت دارند درمورد آزادی بی حد و حصر خود غلو کنند. ازدواج فقط در صورتی پایان آزادی هاست که اجازه بدهید شما جزء این افراد شوید. البته درست است که وقتی بچه دار می شوید دیگر آنقدر برای برنامه ریختن راحت نیستید اما با کمی برنامه ریزی درست باز هم آزادی کامل برای لذت بردن از مسافرت یا هر برنامه دیگری که در زندگی از آن لذت می برید را پیدا خواهید کرد و البته یک امتیاز دیگر هم هست که می توانید این آزادی ها را با کسانیکه بیش از هر چیز در دنیا دوستشان دارید قسمت کنید.

شما چه فکر می کنید؟ آیا فکر می کنید ازدواج دست و پای شما را بسته است؟ ما را هم از نظرات خود بهره مند کنید.

با تشکر از سایت مردمان



:: موضوعات مرتبط: زن و مرد امروزی , ,
:: بازدید از این مطلب : 477
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : 5 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف


 

خدا نمی توانست ، در همه جا باشد ، از این رو مادران را آفرید !

 

 

 

از ابوسعید ابوالخیر سئوال کردند : این حسن شهرت را از کجا آوردی ؟

 

ابوسعید گفت : شبی مادر از من آب خواست ، دقایقی طول کشید تا آب آوردم وقتی به کنارش رفتم ، خواب مادر را در ربود ! دلم نیامد که بیدارش کنم ، به کنارش نشستم تا پگاه ، مادر چشمان خویش را بار کرد و وقتی کاسه ی آب را در دستان من دید پی به ماجرا برد و گفت:

 

 فرزندم امیدوارم که نامت عالمگیر شود .

 

بدین سان ( ابوسعید ابوالخیر ) مرد خرد و آگاهی و عرفان ، شهرت خویش را مرهون یک دعای مادر می داند .

 

 

گوش جان می سپاریم ، به واژگانی که از میان لبان معطر و پاکیزه ی مادر به عنوان دعا برای فرزند خود سرریز میگردد :

 

وقتی کوچک بودی

 

تو را با رواندازهایی می پوشاندم

 

و در برابر هوای سرد شبانه محافظت می کردم

 

ولی حالا که برومند شده ای

 

و دور از دسترس ،

 

دستهایم را بهم گره می کنم

 

و تو را با دعا می پوشانم !    

 

                                                                 ( دانا کوپر )

 

حکایت بهشت وموسی :

 

 

روزی حضرت موسی در خلوت خویش از خدایش سئوال می کند : آیا کسی هست که با من وارد بهشت گردد ؟ خطاب میرسد : آری ! موسی با حیرت می پرسد : آن شخص کیست ؟ خطاب میرسد : او مرد قصابی است در فلان محله ، موسی می پرسد : میتوانم به دیدن او بروم ؟ خطاب میرسد : مانعی ندارد !

 

فردای آن روز موسی به محل مربوطه رفته و مرد قصاب را ملاقات می کند و می گید : من مسافری گم کرده راه هستم ، آیا می توانم شبی را مهمان تو باشم ؟ قصاب در جواب می گوید : مهمان حبیب خداست ، لختی بنشین تا کارم را انجام دهم ، آن گاه با هم به خانه می رویم ، موسی با کنجکاوی وافری به حرکات مرد قصاب می نگرد و می بیند که او قسمتی از گوشت ران گوسفند را برید و قسمتی از جگر آنرا جدا کرد در پارچه ای پیچید و کنار گذاشت . ساعاتی بعد قصاب می گوید : کار من تمام است برویم ، سپس با موسی به خانه قصاب می روند و به محض ورود به خانه ، رو به موسی کرده و می گوید : لحظه ای تامل کن ! موسی مشاهده می کند که طنابی را به درختی در حیاط بسته ، آنرا باز کرده و آرام آرام طناب را شل کرد . شیئی در وسط توری که مانند تورهای ماهیگیری بود نظر موسی را به خودجلب کرد ، وقتی تور به کف حیاط رسید ، پیرزنی را در میان آن دید با مهربانی دستی بر صورت پیرزن کشید ، سپس با آرامش و صبر و حوصله مقداری غذا به  او داد ، دست و صورت او را تمیز کرد و خطاب به پیرزن گفت : مادرجان دیگر کاری نداری ، و پیرزن می گوید : پسرم ان شاءالله که در بهشت همنشین موسی شوی . سپس قصاب پیرزن را مجدداً در داخل تور نهاده بر بالای درخت قرارداده و پیش موسی آمده و با تبسمی می گوید : او مادر من است و آن قدر پیر شده که مجبورم او را این گونه نگهداری کنم  و از همه جالب تر آن که همیشه این دعا را برای من می خواند که " انشاء الله در بهشت با موسی همنشین شوی ! "

 

چه دعایی !! آخر من کجا و بهشت کجا ؟ آن هم با موسی !

 

موسی لبخندی می زند و به قصاب می گوید : من موسی هستم و تویقیناً به خاطر دعای مادر در بهشت همنشین من خواهی شد !

تمام نا تمام من ! با تو تمام می شود!

 

کانفیلد فیشر می گوید : " مادر ، فردی نیست که به او تکیه کنیم ، بلکه کسی است که ما را از تکیه کردن به دیگران بی نیاز می سازد "




:: بازدید از این مطلب : 811
|
امتیاز مطلب : 261
|
تعداد امتیازدهندگان : 84
|
مجموع امتیاز : 84
تاریخ انتشار : 5 مهر 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

 

 

 

بي تو مهتاب شبي

 

 باز از آن كوچه گذشتم

 

همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم

 

شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،

 

شدم آن عاشق ديوانه كه بودم 

 

 

 

در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد

 

باغ صد خاطره خنديد

 

عطر صد خاطره پيچيد

 

 

 

يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم

 

پرگشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم

 

ساعتي بر لب آن جوي نشستيم

 

تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت

 

من همه محو تماشاي نگاهت

 

 

 

آسمان صاف و شب آرام

 

بخت خندان و زمان رام

 

خوشه ماه فرو ريخته در آب

 

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

 

شب و صحرا و گل و سنگ

 

همه دل داده به آواز شباهنگ

 

 

 

يادم آيد : تو به من گفتي :

 

از اين عشق حذر كن!

 

لحظه اي چند بر اين آب نظر كن

 

آب ، آئينه عشق گذران است

 

تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است

 

باش فردا ،‌ كه دلت با دگران است!

 

تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!

 

 

 

با تو گفتم :‌

 

"حذر از عشق؟

 

ندانم!

 

سفر از پيش تو؟‌

 

هرگز نتوانم!

 

روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد

 

چون كبوتر لب بام تو نشستم،

 

تو به من سنگ زدي من نه رميدم، نه گسستم"

 

باز گفتم كه: " تو صيادي و من آهوي دشتم

 

تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم

 

حذر از عشق ندانم

 

سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!

 

 

 

اشكي ازشاخه فرو ريخت

 

مرغ شب ناله ي تلخي زد و بگريخت!

 

اشك در چشم تو لرزيد

 

ماه بر عشق تو خنديد،

 

يادم آيد كه از تو جوابي نشنيدم

 

پاي در دامن اندوه كشيدم

 

نگسستم ، نرميدم

 

 

 

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاي دگر هم

 

نه گرفتي دگر از عاشق آزرده  خبر هم

 

نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم!

بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم!



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 492
|
امتیاز مطلب : 59
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 5 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

 

چه سود؟

 

بی خبر از حال همدیگر خوابیدن چه سود؟

 

بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود؟

 

زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید

 

ورنه بر سنگ مزارش اب پاشیدن چه سود؟

 

گر نرفتی خانه اش تا زنده بود

 

خانه صاحب عزا تا صبح خوابیدن چه سود؟

 

گر نپرسی حال من تا زنده ام

 

بعد مرگم اشک و نالیدن چه سود؟

چه سود؟



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 615
|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 5 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

سکس آنقدر قدرتمند است که حتی رییس جمهورها هم ممکن است زندگی خود را به خاطر آن به خطر بیندازند....



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 418
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 2 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

یکی از چالش های متعدد آقایون این است که در روابط جنسی خود با همسرشان چه حالتی را انتخاب کنند. بزرگترین ترس آنها این است که خانمشان از آن وضعیت همیشگی خسته شده و درنتیجه میل و علاقه خود را به رابطه جنسی با آنها از دست

:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 376
|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 2 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

شرح اهمیت معاشقه و ملاعبه قبل از برقراری رابطه جنسی همین بس که از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که"همانند گنجشک آمیزش نکنید و همسر خود را آماده و راضی سازید "
در مقدمه هر آمیزشی جهت آماده کردن زن می توان از نقاط تحریک پذیری زن...



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 389
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : 2 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

يكي از رسومي كه در ايران همچنان رايج است مربوط به شب ازدواج و حجله عروس ميباشد.اين رسم بدليل تمدن كهن ايران و همينطور مسائل ناموسي به فرهنگ ما وارد شده تا حدي كه نمي توان تاريخ ورود آن را حدس زد.در قرون وسطي كه ديگه شورش را در آورده بودند و



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 425
|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 2 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف


دوست دارم همين ابتدا اين توضيح را بدهم كه مردان هميشه در روابطشان با جنس مخالف دنبال ارضاء حس قدرت جويي خودشان هستند و اين به لحاظ تاريخي و اجتماعي اثبات شده است كه مردان بنا به ساختار فيزيولوژيكي شان موجوداتي...



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 1006
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 2 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

وقتی زنی به شریکش میگه که توباعث احساس خوبی در من شدی...ممکنه در اصل امواج مغزی اون باشه که دارن صحبت می کنن ,بخوبی هورمون های اون.یک مطالعه تونسته...



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 411
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 2 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

 

پس از اينكه به اوج لذت جنسي رسيديد و تقريبا پس از حدود 20 دقيقه تلاش مكرر، تعجبي ندارد كه بخواهيد درازي بكشيد و سپس براي صرف غذايي كه همسرتان براي شما آماده كرده (درست همان خانمي كه چند لحظه پيش براي لذت بخشيدن به او تلاش كرده ايد) از خواب بلند شويد.

اما گاهي اوقات اگر مي خواهيد همسرتان در كنار شما احساس امنيت و



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 467
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 2 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

خانم ها، خوشحال باشید که در عصر حاضر زندگی می کنید، چرا که با نگاهی به گذشته، حدود 100 یا 50 سال پیش، نه تنها به مسئله ارضای جنسی زن اهمیّتی نمی دادند، بلکه محققین و دانشمندان نیز در این مورد به وضوح نظریه قطعی نداشتند! و در نگاه آنها، تنها مردها نقشی حیاتی در تولید مثل ایفاء می کردند!



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 480
|
امتیاز مطلب : 66
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : 2 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

سوال پروین-سلام پروین عزیز.در حال حاضر 2سبک از رشته کیک بوکسینگ در استان فعال اند که یکیش زیر نظر بندست.بانوان در بیرجند فعالیت می کنن باشگاه باقر العلوم واقع در پاسداران یا ته مدرس 42.روزای فرد.4-6 عصر.

درمورد علی.ممنون از راهنماییت اما من ترجیح میدم فعلا اینجا رو درست کنم.بیشتر در حال رفت و آمد به تهران و زاهدانم.ممنون



:: بازدید از این مطلب : 481
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : 2 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

» جوك 2010
به تركه ميگن با داشبورت جمله بسازميگه داييم اومدبچه هاشو ورداشبورد

-------------------------------------------------------------------

تركه ميره مكه جو گير ميشه شروع ميكنه سينه زدن و ميگه: واي خدا كشته شد

----------------------------------------------------------------------

يه روز گرگ ميره در خونه ي شنگول و منگول. در ميزنه مادره مي گه بچه ها خونه نيستن بيا تو

--------------------------------------------------------------------

يه روز يه ترکه ميره خواستگاري
پدر دختره ميپرسه: خونه داري؟؟ ترکه ميگه نه
ميپرسه: ماشين داري؟؟؟ ترکه ميگه: نه ميپرسه كار داري؟؟؟ ترکه ميگه نه
هر چي ميپرسه ترکه ميگه ندارم

پدر دختره ميگه پس چي داري كه اومدي خاستگاري؟؟؟ ترکه ميگه: پشت مو رو حال مي كني

----------------------------------------------------------------------

به يه تركه ميگن بچه ات را بيشتر دوست داري يابربري را
ميگه من رو سر دوراهي قرار ندهيد

 

--------------------------------------------------------------------------------


تركه ميره تو كوچه بن بست فكر ميكنه اخر دنياست خودكشي ميكنه


-----------------------------------------------------------------------------

اگه گفتي بزرگترين آرزوي يه جوجه تيغي چيه؟
اينكه يكي محكم بغلش كنه!

 

-----------------------------------------------------------------------------

ترکه لباس خدمت پوشيده بهش ميگن: سربازي ، ميگه نه تك دلم



:: بازدید از این مطلب : 501
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : 2 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف
ریز نبین خودتو
همه ما یک تصویر ذهنی از خودمان داریم؛ اینکه چه هستیم، چه تفکراتی داریم، چه توانایی‌ها و نقاط قوتی داریم و در چه مواردی ضعیف هستیم.
این تصویر از زمان کودکی شکل می‌گیرد و در طول زمان تغییر می‌کند. تصویر ذهنی، همان تصویری است که ما از خودمان داریم. بیشتر تصورات ما درباره خودمان، در نتیجه تعاملات و ارتباطات با دیگران و طی تجربه‌های زندگیمان شکل می‌گیرد و در نهایت بر عزت نفس ما تاثیر می‌‌گذارد.
عزت نفس یعنی احساس ارزشمندی و مورد قدردانی، عشق و پذیرش از طرف خود و دیگران قرار گرفتن. افراد دارای عزت نفس، در مورد خودشان احساس خوبی دارند، ارزش خودشان را درک می‌کنند و به توانایی‌ها، مهارت‌ها و هنرهایشان افتخار می‌کنند. در مقابل افراد دارای عزت نفس کم، ممکن است احساس کنند هیچ‌کس آنها را دوست ندارد، مورد قبول دیگران نیستند و نمی‌توانند در هیچ زمینه‌ای پیشرفت کنند.
نکته ناراحت‌کننده این است که افراد با عزت نفس کم، معمولا کارهای مفید و بزرگی انجام می‌دهند اما نمی‌توانند کارهایی که انجام می‌دهند ببینند چون تصویر ذهنی‌شان این‌طور شکل گرفته که توانایی‌هایشان را نادیده بگیرند.
نکوهش و سرزنش فقط از طرف دیگران نیست. بعضی‌ها یک نکوهش‌گر درونی دارند؛ یک صدایی از درون که در هر کاری که آنها انجام می‌دهند، به دنبال نقص و عیب و ایراد می‌گردد. شنیدن این ندای درونی به اندازه سرزنش‌های دیگران می‌تواند عزت نفس را دچار مشکل کند.
آنها نمی‌دانند این سرزنش‌ها چه تاثیر بدی بر عزت نفسشان می‌گذارد. وقتی سرزنش‌های درونی شما را تحقیر می‌کند و می‌گوید: «لازم نیست تلاش کنی چون تو موفق نمی‌شوی»، به این فکر کنید که این ندا از درون شما می‌آید و می‌توانید آن را تحت کنترل قرار دهید. تصمیم بگیرید آن را تغییر دهید و ندای درونی مفید و سازنده‌ای داشته باشید.
عزت نفس به شما این امکان را می‌دهد که خودتان را آن‌طور که هستید بپذیرید و از زندگی لذت ببرید.
افراد با عزت نفس بالا، در خانواده، کار و تحصیلات موفق‌ترند و راحت‌تر با دیگران ارتباط برقرار می‌کنند و در ضمن شادتر هستند و با مشکلات، کمبودها و ناامیدی‌ها بهتر کنار می‌آیند. این افراد هدفی را که انتخاب کرده‌اند رها نمی‌کنند تا در آن موفق شوند. کسب عزت نفس ممکن است نیاز به تلاش و تمرین داشته باشد اما مهارتی است که در زندگی یاد خواهید گرفت.
● راه‌های افزایش عزت نفس
▪ اگر می‌خواهید عزت نفستان را بیشتر کنید باید بگوییم ما کلاس تقویتی عزت نفس نداریم اما می‌توانید با استفاده از توصیه‌های ساده و کاربردی زیر برای تقویت عزت نفس استفاده کنید.
▪ به اشتباهات به عنوان فرصتی برای یادگیری نگاه کنید: قبول کنید که شما هم مثل هر فرد دیگری ممکن است اشتباه کنید. اشتباهات بخشی از تجربه‌ها و فرصتی برای یادگیری است. یادتان باشد افراد در زمینه‌های مختلف توانایی دارند و استعدادهایشان با هم متفاوت است.
▪ کارهای جدید انجام دهید: تجربه کردن کارها و فعالیت‌های مختلف به شما کمک می‌کند تا استعداد و توانایی‌هایتان را کشف کنید و در ضمن به مهارت‌های جدیدی که یاد گرفته‌اید افتخار کنید و آنها را در زندگی به کار ببرید.
نظرتان را با شجاعت اعلام کنید: نظرات و عقایدتان را با افتخار بیان کنید و از گفتن آن نترسید.
▪ کارهای خیر و ثواب انجام دهید: به دوستان، اقوام و همسایه‌ها‌یتان کمک کنید و بخشی از وقتتان را به طور داوطلبانه در اختیار آنها قرار دهید. این احساس که شما می‌توانید و قادر هستید به دیگران کمک کنید و تغییر مثبتی در زندگی آنها ایجاد کنید، عزت نفستان را بالا می‌برد.
بدانید چه چیزهایی را می‌توانید تغییر دهید و چه چیزهایی را نمی‌توانید: اگر از چیزی ناراحت هستید که می‌توانید آن را تغییر بدهید (مثلا چاقی و اضافه وزن)، از همین امروز دست به کار شوید. اما اگر از چیزی ناراحت هستید که نمی‌توانید تغییرش دهید (مثل کوتاهی قد)، سعی کنید خودتان را همان‌طور که هستید دوست داشته باشید.
▪ اهدافتان را مشخص کنید: کار یا شرایطی را که دوست دارید به آن برسید مشخص کنید و برای رسیدن به آن برنامه‌ریزی کنید.برنامه‌تان را اجرا کنید و پیشرفت‌تان را ارزیابی کنید.
سخت نگیرید: خودتان را فقط به شکل مادی و ظاهری نبینید. نگویید اگر زیباتر بودم دوستان بیشتری داشتم. کارهایی را که دوست دارید انجام دهید، به دیدن دوستانتان بروید و از اوقاتتان لذت ببرید. راحت باشید، خیلی سخت نگیرید و از زندگی لذت ببرید.
▪ کمک بگیرید: هیچ وقت برای ایجاد عزت نفس سالم و مثبت دیر نیست. در مواردی که فرد عمیقا نسبت به خود احساس تنفر دارد و ریشه این حالت به دوران کودکی مربوط است، می‌توان از مشاور و روانپزشک کمک گرفت . این متخصصان به عنوان راهنما به افراد یاد می‌دهند که چطور خودشان را دوست داشته باشند و قدر توانایی‌های منحصر به فردشان را بدانند.
▪ با افکار منفی مبارزه کنید: درباره خودتان منفی فکر نکنید. هر وقت به ضعف‌ها و ناتوانی‌هایتان فکر کردید، سعی کنید در مقابل به توانایی‌ها و نقاط قوتتان هم فکر کنید. وقتی احساس می‌کنید خیلی دارید خودتان را سرزنش می‌کنید، در عوض چند جمله مثبت را بلندبلند در مورد خودتان بگویید و به خاطر توانایی‌هایی که دارید خودتان را تشویق و تحسین کنید.
▪ وارد گود شوید: بعضی تصورات و افکار، جلوی حرکت و پیشرفت را می‌گیرد. به جای اینکه با افکاری مثل «تا وقتی نمی‌توانم یک دایره بکشم نمی‌توانم یک نقاش ماهر و موفق شوم» خودتان را کنار بکشید، به چیزهایی فکر کنید که در آن استعداد و توانایی دارید و از آن لذت می‌برید و به دنبال همان بروید.
 
همشهری انلاین


:: موضوعات مرتبط: بخوان و بدان , ,
:: بازدید از این مطلب : 623
|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 2 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : عارف

 

گفتند زندگی سخت است........ خندیدم


گفتند روزگار پست است ......... نشنیدم


گفتم دنیا رو عوض خواهم کرد .... خندیدند


گفتم روزگار زیباست اگر زیبا ببینی .. نشنیدند

 

اکنون خنده ام تبدیل به سکوتی مطلق شده.


و ترسم این است در لحظه مرگ صدای خنده آنان در گوشم باشد.


خدایا... کمکم کن تا خودم را عوض کنم تا دنیا عوض شود و با هم بخندیم....

 

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 
 

 

خنجری نامرد بر قلبم نشست

از غم نامردمی پشتم شکست

نیستم از مردم خنجر به دست

بت پرستم بت پرستم بت پرست

عشق اگر این است مرتد میشوم

خوب اگر این است من بد میشوم

قفل غم بر قلب سلولم مزن

من خودم خوش باورم گولم مزن

من نمیگویم که خاموشم مکن

من نمیگویم فراموشم مکن

من نمیگویم که با من یار باش

من نمیگویم مرا غم خوار باش

من نمیگویم دگر گفتن بس است

گفتن اما هیچ نشنیدن بس است

روزگارت باد شیرین شاد باش

دست کم یک شب تو هم فرهاد باش

وای رسم شهرتان بیداد بود

شهرتان از خون ما آباد بود

از درو دیوارتان خون میچکید

                                            خون من فرهاد و مجنون میچکید



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 532
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 2 مهر 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد