نیچه
نوشته شده توسط : عارف

جملات فریدریش نیچه

 

ایرانیان راستگوترین و راست تیرانداز ترین قوم تاریخ اند

جنبش تساوی خواهی زنان موجب می شود زن از زنانه ترین غرایز خود دور شود

برخلاف ‹‹اندیشه های مدرن›› درباره ی زن و مرد، آموزش واقعی در مورد رابطه ی جنس ها را باید در فرهنگ های شرقی یافت

سنجیدگی و  هنر زن در دلربایی، شوخ وشنگی، و  سبکسری است؟ چرا آنان باید به دنبال کشف حقیقت زن باشند ، در حالیکه هنر بزرگ او دروغگویی و مهم ترین مساله مورد علاقه اش سرو وضع و زیبایی است؟

مرد و زن هر دو خود را در مورد یکدیگر فریب می دهند، زیرا آنچه برای آنان گرامی و قابل احترام است، تنها آرمان های خودشان است

زن بازیچه ای باد پاک و ظریف، همچون گوهری، رخشان از فضیلت های جهانی که هنوز در کار نیست.در عشق تان فروز ستاره فروزان باد! وامیدتان این باد: بادا که ابر انسان را بزایم!.

مرد خواهان حقیقت است اما زن  موجودی سحطی نگر است

قدرت خواهی بشر و نه میل به شناخت اولین عامل برای گرایش او به فلسفه بوده است

کسی که آرمان نداشته باشد کمتر لاابالی ست تا کسی که راه رسیدن به آرمانش را نمی داند

بشر برای فرار از خدا طبیعت را عامل همه چیز می داند و  قانونی در طبیعت در کار نیست بلکه پدیده های طبیعی به دلیل قدرت به وجود می آیند

مردان بزرگ فقط آرمان های خود را نمایش داده اند

سیاستمدار انسان‌ها را به دو دسته تقسیم می‌کند: ابزار و  دشمن. یعنی فقط یک طبقه را می‌شناسند و آن هم دشمن است

آزادی ابر انسان تنها در صورتی واقعی است که در زمان فراشد و در ساختن آینده یی بر پایه گذشته عملی شود

باید در محدوده ی امکانات زمینی بیافرینیم، و در آفرینش  به زمین وفادار بمانیم

اراده یک احساس نیست بلکه شامل احساس های متعدد است و نمی توان آن را از اندیشه جدا کرد. در عین حال اراده یک شور است و کسی که اراده می کند به اشتباه اراده را با عمل یکی در نظر می گیرد

غرور و فریب رواقیون دلیل علاقه آنها به اخلاق و آمیختن آن با طبیعت است. زیرا تفکر رواقی درواقع نوعی استبداد راندن بر خویشتن است و چون فرد جزئی از طبیعت است پس طبیعت نیز استبداد را بر او حاکم می کند.

اراده زندگی برتر و نیرومند تر در مفهوم ناچیز نبرد برای زندگی نیست، بلکه در اراده جنگ اراده قدرت و اراده مافوق قدرت است!

توان خواهی می تواند بر گذشت زمان پیروز شود

زندگی، زمین و هستی، درد و رنج و بلا نیست

اگر علم و دانش ما این همه به بی طرف بودن خود می نازد، از آن روست که جز کنجکاوی ناسالمِ ناتوانان چیز دیگری ندارد

بدترین خوانندگان کتاب آنانی اند که چون «سربازان غارتگر» عمل می کنند، یعنی از هر جا که دستشان برسد تکه یی بر می دارند

اکنون به شما می گویم که مرا گم کنید وخود را بیابید.وتنها آن گاه که همگان مرا انکار کردید،  نزد شما  باز خواهم آمد

سرنوشت من این است که پس از مرگ دوباره به دنیا بیایم

آنچه که باید بیشترین علاقه را در ما به وجود آورد این نیست که آیا تفسیر ما از جهان، حقیقی است یا دروغین ، بلکه این است که آیا این تفسیر، خواست قدرت را برای نیرومندی و کنترل جهان پرورش می دهد ، یا هرج و مرج و ناتوانی را

حقیقت چیزی نیست که باید یافته یا کشف  شود، بلکه چیزی است که باید آفریده شود و فرایندی را نامگذاری کند ؛ شناساندن حقیقت نوعی تعیین فعالانه است و نه آگاه شدن از چیزی که به خودی خود قطعی و تعیین شده است.که آن واژه دیگری است برای خواست قدرت

 

 

در این جهان، آن کسی به نابودی می رود که نتواند به ‹‹مفسر››ی خود مختار بدل شود. آنگاه است که او دیگر نه در مقام شخص، بلکه در مقام عدد یا رقمی آماری خواهد زیست

پاکی نفس جدایی می آورد

انسان نمی تواند از غرایز خود فرار کند ، وقتی از خطر جانی  دور شود دوباره به غرایزش برمی گردد

نسبت به فرد پایین تر از خود نفرت نداریم بلکه نسبت به فرد برابر با خود یا بهتر از خود

کسی که بخواهد به سمت معرفت برود از خدا فاصله می گیرد.

اجحاف نکردن و آسیب نرساندن به دیگران برای رسیدن به برابری ریشه و بنیاد جامعه است ولی این خواست نفی زندگی ست چون زندگی بهره کشیدن از دیگران است که ناتوان ترند

در جایی که دیگر تنها چیز درخشان زر دکانداران است دکانداران سروری کنند! امروز دیگر روزگار شهریاران نیست! آنچه امروز خود را ملت می نامد شایسته هیچ شهریاری نیست. بنگرید که این ملت ها خود اکنون چگونه چون دکانداران رفتار می  کنند: آنان از کمترین بهره در هیچ زباله ای نمی گذرند! در کمین یکدیگرند و  یکدیگر را می پایند و نام آن را ‹‹حس همجواری›› می گذارند

می خواهم بشریت را به تصمیم هایی وادارم که به سراسر آینده بستگی دارد. شاید چنین پیش آید که همه هزاره ها، والاترین عهد و پیمان های خود را بنام من ببندند

زمان ما پیش رس بدنیا آمدگان هنوز فرا نرسیده است، فقط پس  فردا از آن من است

تقریبا هر چیزی که وجود دارد در معرض تاویل است؛ زندگی خود چیزی نیست جز ستیزه و جدال ارزش ها و مبارزه برای تاویل اندیشه ها و آرمان ها

اندیشه های ما، آری و نه گفتن های ما، و اگر و اما گفتن های ما، همه با همان ضرورتی از درون ما رشد می  کنند که میوه از دل درخت- به هم مر بوط و با هم خویشاوندند، و همه از یک اراده، یک وضع جسمانی، یک خاک، و یک خورشید نشان دارند

زمین روزی از آن ابرانسان می شود

خیر و نباید همگانی باشد وگرنه دیگر خیر نیست زیرا چیزهای همگانی ارزشی ندارند

خطر خوشبختی در این است که آدمی در هنگام خوشبختی هر سرنوشتی را می پذیرد و هرکسی را نیز

حقیقت مانند آب دریا است چون نمک  آب دریا زیاد است تشنگی را رفع نمی کند. اگر حقیقت آدمی تحریف شود مثل آب شور دریا خواهد بود که تشنگی اش را رفع نخواهد کرد

فیلسوفی که درصدد آفرینش جهان بنابر تصور خویش است می خواهد همه به فلسفه اش ایمان بیاورند و این همان روا داشتن استبداد بر دیگران است

هیچ پدیده ای اخلاقی نیست بلکه ما آن را اخلاقی تفسیر می کنیم

از فلاسفه می خواهم که به دنبال حقیقت نروند چون حقیقت نیاز به پشتیبان ندارد

پیشداوری درباره اخلاق به این معناست که نیت اعمال را منشاء آنها می دانیم

آدمی به خاطر نیاز به مراقبت و کمک دیگران با آنها ارتباط برقرارمی کند

باید از دگم گرایی ها در اندیشه فلسفی دوری کرد

چهار فضیلت انسان والا عبارت است از : دلیری ، درون بینی ، همدلی و تنهایی  که گرایش به آنها سبب پاکی می شود

کسانی که به شهود دلایل منطقی را متصل می کنند راه به خطا رفته اند.

زندگی بدون موسیقی اشتباه است

بشر را مشتاق زندگی ساده و همراه با ریاکاری اخلاق گرایانه می بینم

آنچه آدمی را والا می کند مدت احساس های والا در اوست نه شدت آن احساس ها

فیلسوف باید از ایمان به زبان فراتر رود زیرا مفاهیم در چارچوب زبان اسیر می شوند و نمی توان آنها را کاملا با زبان توضیح داد

برای بشر بنیادی تر از بررسی حقیقت جستجوی ارزش آن بوده است و متافیزیسین ها همگی به دنبال ارزش گذاری مفاهیم متضاد بوده اند

آنچه والا بودن یک فرد را ثابت می کند کرده های او نیست چون بیخ و بن آنها معلوم نیست و معانی مختلفی دارند ، والایی در ایمان به هدف و آرمان است.

دانستن و از مسئولیت فروگذار نکردن و آن را به دیگران محول نکردن از نشانه های والا بودن است

کسی که دلش را به بند بکشد جانش را آزاد کرده است.

یک دانشمند حتی برای عشق زمینی هم وقت ندارد! او نه رهبر است نه فرمانبردار. او کمال بخش نیست.سرآغاز  هم نیست. او فردی بی خویشتن است

هر اخلاق و دستور اخلاقی طبیعت بردگی و حماقت را پرورش می دهد زیرا روح را با انضباط تحمیلی خود خفه و نابود می کند

اختلاف طبقاتی  از ضروریات جامعه است چون عامل اشتیاق به پرورش حالت های والاتر کمیاب تر دورتر و عامل چیرگی بر نفس می شود.

کسانی که در خود احساس حقارت می کنند به دیگران رحم می کنند اما به دلیل غرورشان دم نمی زنند! یعنی درد می کشند و می خواهند با دیگران هم دردی کنند.کسانی که با دیگران همدردی می کنند به دلیل دردمند بودن خودشان است

لذت بیرحمی در دیدن رنج دیگران است اما فردی که بیرحم است این بیرحمی گریبانگیر خودش هم می شود و به ایشان نیز آزار خواهد  رسید

بشر به دلیل خواست ” قدرت ” به دنبال شناخت است نه به دلیل تشنگی عقل ناب

باید بر فریب حواس خود پیروز شویم

استعداد آدمی را می پوشاند و وقتی استعدادش کاهش یافت آنچه هست نمایان می شود

کسی که جنگجوست باید همواره در حال جنگ باشد چون زمان صلح با خودش درگیر خواهد شد!

عشق فریبنده و ویرانگر است  نه نجات بخش

فلسفه همان خواست قدرت است همان خواست علت نخستین

نمی توان همساز طبیعت بودن را یک اصل اخلاقی دانست. زیرا  طبیعت  بی رحم  است و  اگر آدمی بخواهد مطابق با طبیعت زندگی کند باید بی رحم باشد

ذهن و  اندیشه  مسئول به خطا افتادن بشر است

انسان برتر از ابرانسان بسیار دور  است

نخستین نبرد با کسانی است که با احسان شان  با ترحمِ حقارت انگیزشان، انسان را، انسان بیچاره یی را که خودش زیر بار شرم و احساس گناه در مانده است، از پا می اندازند و دومین دومین قلمرویی که منفی خواهی در آن حاکم است قلمرو آیین های اخلاقی و سیاست است

با رنج عمیق درون ، آدمی از دیگران جدا می شود و والا می گردد

با ترشرویی به میان مردم رفتن ، تنها از بیماران ساخته است

آن که پند پذیر نیست ، در حال افتادن در چاله سستی و زبونی است

نامداری بی نیک نامی ، به پشیزی نمی ارزد

مردمان توانمند در میان جشن و بزم  نیستند . آنها در هر دم به آرمانی بزرگتر می اندیشند  و برای رسیدن به آن  در حال پیکارند

در پشت هیچ در بسته ای ننشینید  تا روزی باز شود . راه کار دیگری جستجو کنید  و اگر نیافتید همان در را بشکنید

میان گام نخست و آرمان بازه ای نیست ، آنچه داریم  اندازه نبروی کنونی ماست

آینده از آن کسانی است که به استقبالش می روند

حرف کسانی که می گویند عشق بری از خودخواهی ست  خنده دار است زیرا  همه چیز طبق خواست قدرت ما است

با دیگران بودن آلودگی می آورد

باید در تضادهای دوگانه شک کرد. از کجا معلوم که این تضادهای دوگانه اصلا وابسته به هم و یکی نباشند؟ در فلسفه معین ارزشی بیشتر از نامعین  دارد همان طور که ارزش نمود کمتر از حقیقت است.

نادرستی یک حکم باعث نمی شود که آن حکم را رد کنیم ، احکام نادرست برای زندگی بشری ضروری است و رد  کردن آنها را به معنای رد کردن زندگی است

آنچه برای یک نفر سزاوار است را نمی توان گفت برای فرد دیگر هم سزاوار است. به عنوان مثال انکار نفس و افتادگی سزاوار یک فرمانده نیست و برایش فضیلت محسوب نمی شود. حکم یکسان صادر کردن برای همه غیر اخلاقی ست

بلند پروازی من آنست که در ده جمله چیزی را بگویم که کسی دیگر در یک کتاب می گوید

کسانی که مردم  آنها را اهل اخلاق می دانند اگر ما اشتباهشان را ببینیم از ما به بدی یاد خواهند کرد حتی اگر دوست ما باشند.

ارزش یابی هر چیز بستگی به توان خواهی آن دارد

فرزانگی نمی تواند خود خواهانه باشد و فرزانه نمی تواند منزوی بماند

عرصه عمل برای ابر انسان بی کرانه است

درسی که از بازگشت جاودان می گیریم این است که چیز منفی باز نمی گردد. معنای  بازگشت جاودان این است که هستی، انتخاب است. تنها آن چیزی باز می گردد که تصدیق کند یا تصدیق شود

سرود ابرانسان، سرود ارزش های نو آفریده است

اصولا زمانی پوچی برای چیزی معنا پیدا میکند که بیایم برای آن ، هدفی تعریف کنیم .و اگر بدانیم هدفی در کار نیست، به پوچی هم نخواهیم رسید

جرم این است که ندانیم زندگی خیلی ساده تر از اینهاست که ما فکر می کنیم

فلسفه معنوی ترین خواست قدرت است

کشش به سوی توانایی گوهره اصلی زندگی انسان می داند

فروپاشی و زوال هر فرهنگ یا  هر شخص هنگامی رخ می دهد که کشش به سوی نیرومندی رنگ بازد و چیز دیگری بر این کشش اولویت یابد ، ولو این جایگزین خرد ، دانش و هنر باشد.

فرد مقتدر  کسی است که قادر به کسب تعهد است، زیرا حق  چنین کاری را به دست آورده  و یا کسب کرده است

زمان لا یتناهی است و هر چه وجود دارد، در یک گردش ادواری تکرار می شود و این عمل تا انتهای نا معلومی ادامه خواهد داشت

برای گله ی انسانی تمام نشانه های ابرانسان چون نشانه های بیماری یا دیوانگی ظاهر می شوند.

هزار تلاش انسان به اندازه یک تقدیر کارساز نیست




:: موضوعات مرتبط: بخوان و بدان , ,
:: بازدید از این مطلب : 756
|
امتیاز مطلب : 59
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 26 شهريور 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: